Recently in Daily Life Category

کادر، خط و رنگ



کلاس جدیدی بود برام، مخصوصا وقتی استاد کلهرنیا، استاد دوره باشن.
صحبتهایی که شد بوی تازگی میداد، مخصوصا با بیان سراسر فارسی استاد، این که تصاویر در قسمتهای مختلف کادر، معانی مختلف میدن، و این مفاهیم همه در تاریخ زندگی چندهزار ساله بشر بوجود اومده، این که یک کودک وقتی نقاشی میکنه چه معانی رو توی خودش پنهان کرده و کلی چیزهای جالب و عجیب دیگر....

اما تاثیرگذار ترین قسمتش برای من اونجایی بود که صحبت از پیشینه ی تاریخی شد، و اینکه چطور با اون همه حکمت الان غرق در مدرنیته و مادیات هستیم...


زمان

| 1 Comment

Norooz
سال جدید هم شروع شد، سال 91


یادم میاد اون زمانی که شروع کردم به نوشتن وبلاگ، 21 ساله بودم، و الان بتازگی 30 سالم تموم شده.

حس میکنم یک دهه ی خیلی پر فراز و نشیبی رو طی کردم. پر از شادی ها، نگرانی ها، اتفاقات خوب. لحظات ناراحت کننده و ...
اما در نهایت مرور خاطراتش لذت بخشه، و شاید اگر دوباره هم متولد میشدم، دهه دوم تا سوم زندگی ام رو همینطور پیش میبردم.

امسال توی برنامه ام هست که خیلی متفاوت تر از پارسال باشم، یعنی بتونم زمان رو بهتر مدیریت کنم و در کنار کارها بتونم به اینجا هم سر بزنم و همانند گذشته بنویسم.

شروعی دوباره

| 2 Comments
پس از مدت طولانی میخوام شروع کنم و دوباره بنویسم
پس شروع می کنیم
3...2...1...

عروسی در چک

| 3 Comments
Lošticeبالاخره انتظارها به پایان رسید و فردا مراسم عروسی برادرم هست. من هم از چند روز پیش اومدم تو شهر Loštice توی کشور چک، یعنی جایی که عروسی قراره برگزار بشه.
مراسم فرداست و تا امشب هممون مشغول تدارک مقدمات و هماهنگی بابت رفت و آمد مهمون ها و ... بودیم.
شهری هم که توش هستیم (شاید هم بهتر باشه بگم روستا) جای بسیار زیبا و آرومیه. حس خوبی دارم از اینکه الان اینجام.
پس صبر میکنیم تا فردا که مراسم عروسی به سبک ایرانی و چکی رو ببینیم:)

یاسوج

| 3 Comments
چند روزی رفته بودم یاسوج بابت کارهای شرکت طبیعت زنده، و همون طور که انتظار داشتم سفر پر زحمتی بود.
از کنسل شدن پرواز هواپیما بگیر تا رانندگی توی جاده و هزار تا اتفاق غیر منتظره که مختص شهر یاسوجه.
اما در عین حال کلی خاطره هم برام زنده شد.... یادم میاد شبهای سردی رو که بدون بخاری به صبح میرسوندم، سنگهایی که شیشه های اتاقم رو نشونه میرفتند و روزهایی که رسیدن به اینترنت برام مثل یک رویا بود....
کی فکرش رو میکرد الان کارخونه به اینجا رسیده باشه، واقعا راه رفتن تو سوله ها و دیدن این همه پرسنل و سیستم ای که اونجا حاکم بود بهم حس غرور میداد و به آینده امیدوارترم میکرد....

انتظار


این مدت کلی کارهام زیاد شده. اونقدر که به کارهای روزمره وهمیشگیم اصلا نمیرسم:(

در کنار همه ی این فعالیتها کلی اتفاقات جدید هم داره شکل میگیره که بیشتر از هیجان برام نگرانی و دلهره به وجود آوردن...
 
به نظرت آخرش چی میشه؟



Please Don't Stop The Rain
James Morrison

I don't know where I crossed the line
Was it something that I said
Or didn't say this time?

And I don't know if it's me or you
I can see the skies are changing
No longer shades of blue
I don't know which way it's gonna go

And if it's going to be a rainy day
There's nothing we can do to make it change
We can pray for sunny weather
But that won't stop the rain
You're feeling like you've got no place to run
I can be your shelter til it's done
We can make this last forever
So please don't stop the rain
Let it fall, let it fall, let it fall
Please don't stop the rain
Let it fall, let it fall, let it fall
Please don't stop the rain

I thought that time was on our side
I've put in far too many years
To let this pass us by
You see life is crazy thing
There'll be good times
And there'll be bad times
And everything in between
And I don't know which ways it's gonna go

And if it's going to be a rainy day
There's nothing we can do to make it change
We can pray for sunny weather
But that won't stop the rain
You're feeling like you've got no place to run
I can be your shelter til it's done
We can make this last forever
So please don't stop the rain
Let it fall, let it fall, let it fall
Please don't stop the rain
Let it fall, let it fall, let it fall
Please don't stop the rain

Oh we're a little closer now
In finding what life's all about
Yeah I know you just can't stand it
When things don't go your way
But we've got no control over what happens anyway

And if it's going to be a rainy day
There's nothing we can do to make it change
We can pray for sunny weather
But that won't stop the rain
Feeling like you've got no place to run
I can be your shelter til it's done
We can make this last forever
So please don't stop the rain
Let it fall, let it fall, let it fall
Please don't stop the rain
Let it fall, let it fall, let it fall

Please don't stop the rain
Let it fall, let it fall, let it fall
Can't stop it, you can't stop it
Let it fall
Please don't stop the rain

سفری به کلوتها

| 5 Comments

 

بعد از گذشت 3 سال از آخرین باری که مسافرت به کویر داشتم امسال با علی و چند تا از دوستان دیگه رفتیم به سمت کویر شهداد.

جایی متفاوت تر از دیگر کویرها، همراه با کلوت وپهنه های وسیع ماسه.

نمیتونم حس بودن توی اون مکان رو، اون هم در شرایط جوی ابری و هوای خیلی خوب، بیان کنم.

احساس ناچیز بودن در مقابل اون همه عظمت، اولین حسی بود که بهم دست داد...

در ادامه ی سفر، از روستای میمند هم دیدن کردیم. روستایی با خانه هایی منحصر به فرد در دل کوه.

نکته ای که به نظرم جالب اومد توی این روستا، عدم تغییر ساختار و محل زندگیشون از بدو ایجاد (حدود 4000 سال پیش) تا زمان حال بود.

در کنار تمام زیبایی های طبیعی، وجود دوستان و همسفران خوب هم کلی به لذتهای سفر اضافه کرد و موجب شد خاطراتی به یادماندنی برام رفم بزنن. 

 

یک روز بهاری

| 3 Comments

 

امروز با محمد قرار بود روی یک سری پروژه ها کار بکنیم. اما یک کار جالب کردیم و اون هم کارکردن در ایستگاه Ûµ توچال بود.

هوای مه آلود همراه با بارش ملایم برف حس خیلی خوبی بهم داد.

بهار امسال یه جورایی با هرسال فرق داره. تغییرات رو علاوه بر ظاهر، در درون هم دارم درکشون میکنم...

 

In And Out of Love
Armin van Buuren

 

See the mirror in your eyes
See the truth behind your lies
Your lies are haunting me
See the reason in your eyes
Giving answer to the why
Your eyes are haunting me

Falling in and out of love
in love, in love
Falling in and out of love
your love, your love

See the mirror in your eyes
see the truth behind your lies
Your lies are haunting me
see the reason in your eyes
Giving answer to the why
Your eyes are haunting me

Falling in and out of love
in love, in love
Falling in and out of love
your love, your love

in love in love in love

Why can`t you see it?
Why can`t you feel?
In and out of love each time

Why can`t you feel it?
Why can`t you see it?
In and out of love

You keep keep runnin`
I keep keep fallin`
Let it fade away.

Away away away away
Oh let it fade away



نوروز مبارک

| 3 Comments

 

سال جدید ....

ایده های جدید....

نیروی جدید....

از الان دارم حسش میکنم

امبدوارم سال آبنده سال خیلی خوبی برای همه باشه

اتفاق

اتفاقات بد همیشه تو زندگی آدما پیش میان، مهم رفتار و نحوه ی پذیرش اون اتفاقه.
با تمام وجودم آرزو میکنم که زودتر ختم به خیر بشه.

آمین:)


با سرعت حرکت کردن توی برف رو دوست دارم....
مخصوصا وقتی که تیکه های کوجیک برف با سرعت به شیشه عینکم برخورد میکنن.


Download Û´Û¸kbps

Antonio Vivaldi
L'estate" (Summer)

پایان جشنواره فجر

| 3 Comments

بالاخره ساعاتی قبل مراسم اختتامیه بیست و هفتمین جشنواره ی فیلم فجر به پایان رسید و من الان میتونم یه نفس راحت بکشم. واقعا فکرشم نمیکردم اینقدر آدم همزمان بخوان مراسم رو آنلاین ببینن. اما خب خوشبختانه به بهترین نحو ممکن انجامش دادیم.

خود مراسم هم تا حدی جالب بود. مخصوصا وقتی که برای بهترین بازیگر زن همه حاضران یکصدا اسم گلشبفته فراهانی رو می آوردن.

از خود مراسم که بگذریم، محیط اجرای مراسم یا همون تالار وزارت کشور اوضاع مناسبی نداشت. موکتهای پاره و کثیف، صندلی های چرک، لامپهای سوخته و ... همه از این حکایت دارن که تو این چند سال هیچ کس نرسدبده به وضعیت سالن.  

با همه ی سختی  هاش و استرس خیلی زیادش، مراسم امسال هم تموم شد، و کلی تجربه و خاطره برام به یادگار گذاشت...

بی تفاوت

| 4 Comments

وقتی میشینم با خودم رو راست فکر میکنم میبینم که چیزایی که همیشه خوشحالم میکردن جدیدا هیج حسی رو برام تداعی نمیکنن.
فکر کنم از اثرات کهولت سن باشه:)
هه!

یک روز ماندگار

بعضی روزا به نظر زیباتر و با یاد ماندتی تر جلوه میکنن. امروزم برای من از اون روزها بود.

هوای خوب، ورزش مفرح، موسیقی دلچسب و ....

روزمره گی

| 3 Comments

کلی وقت بود که اصلا وقت نمیشد بیام اینجاها. اینقدر کارهام زیاد شده که واقعا نمیرسم فعالیتهای روزمره ام رو هم بکنم. تو این چند سال سابقه نداشت ایمیل نخونده ای توی Mailbox ام باشه. اما الان واقعا وقت نمیکنم حتی بازشون کنم.
فعلا یکی از بیشترین فعالیتهام پخش مستقیم جشنواره فجره که مثل پارسال تا Û²Û² بهمن درگریرش هستیم.
کلی هم اتفاقات جور واجور این مدت افتاد، چند تا دیگه از دوستام رفتند خارج. بعضیاشون با خداحافظی بعضیاشونم .....
سرعت گذشت زمان رو بیش از هر وقت دیگه دارم حس میکنم و تنها کاری که ازم بر میاد اینه که خیلی بهش فکر نکنم.
و همچنان توی برزخ تصمیمات خودم غوطه ورم....

Download Û´Û¸kbps
Perfect Symmetry
Keane

I shake through the wreckage for signs of life
Scrolling through the paragraphs
Clicking through the photographs

I wish I could make sense of what we do
Burning down the capitols
Wisest of the animals

Who are you, what are you living for
Tooth for tooth, maybe we'll go one more

This life, is lived in perfect symmetry
What I do, that will be done to me

Write page after page of analysis
Looking for the final score
We're no closer than we were before

Who are you, what are you fighting for
Holy truth, brother I chose this mortal life
Lived in perfect symmetry

What I do, that will be done to me
As the needle, slips into the run out groove
Love, maybe you feel it too

And maybe you find, life is unkind
And over so soon
There is no golden gate
There's no heaven waiting for you

Oh boy you otta leave this town
Get out while you can
The needle's running out
The voices in the streets you love
Everything is better when you hear that shout
Woooaohhh
Woooaohhh
Woooaohhh

Spineless dreamers, hide in churches
Pieces of pieces of rush hour buses
I dream in emails, worn out phrases
Mile after mile of just empty pages

Wrap yourself around me
Wrap yourself around me

As the needle, slips into the run out groove
Maybe I'll feel it too
Maybe you'll feel it too
Maybe you'll feel it too
Maybe you'll feel it too

I dream in emails, worn out phrases
Mile after mile of just empty pages

غزه

| 4 Comments

هیچ توجیهی برای این همه ظلم و جنایت وجود نداره.
کاش انسانها اندکی آزاد اندیش بودند.
...


دگربار

| 9 Comments

 

باز هم یه زمستونه دیگه... بازم برف... بازم راه بندون و بازهم غافلگیر شدن مردم شهر و شهرداری!!!

امسال شن هم آماده کرده بودن، اما کسی نبود بریزه روی برفها!!!

میدونی، احساس میکنم دارم توی یه دنیای کارتونی زندگی میکنم که هیچ چیزش روی قاعده نیست، فقط هدف اینه که بیننده رو بخندونه.

خوش به حال خدا.... چقدر از دست بنده هایی مثل ما میخنده:)

 

افسوس...

| 4 Comments
 
‫راه من این است، رفتن و رفتن و هرگز نایستادن، ...دیگر نمی خواهم توقف کنم.
نباید اجازه دهم ناچیزهای فراموش شونده به درونم راه پیدا کنند....
 
 

Download Û´Û¸kbps
The Forgotten - Part Û²
Joe Satriani

یک شب بیاد ماندنی

| 1 Comment


شب خوبی بود...

در کنار چندی از بهترین دوستان شیرازی، کلی یاد گذشته ها کردیم و سعی کردیم با نگاهی به گذشته اهداف آینده مون رو مصمم تر رقم بزنیم.

اینم یه مدلشه دیگه، شب قدر توی کافی شاپ. ولی حس خیلی خوبی داشت. شاید خیلی بهتر از سالهای پیش...

جهان سوم

| 1 Comment

میدونی، این جهان سومی باید توی همه کارامون نمود داشته باشه...

امروز توی دانشگاه شیراز امتحان زبان داشتم. وسط امتحان همه چی قطع شد. دیگه هم نتونستن وصلش کنن برای همین امتحان کنسل شد...

به طرف میگم بابا من این همه هزینه کردم تا اومدم اینجا، چرا هیچ کس جوابگو نیست؟ و پاسخی که میگیرم فقط یک لبخنده.

واقعا موندم که توی این مملکت به چی دلم رو خوش کنم...

تنفر

| 7 Comments

واقعا تحملش برام سخت شده...
تصور کن میای خونه در حالی که کلی کار داری و میبینی 5 ساعت برق قطع میشه و در نهایت به هیج کارت نمیرسی... نمیدونم اسمش رو چی بذارم، تحقیر؟ بدبختی؟؟ بدشانسی؟
امروز بیشتر از همیشه عصبی شدم و ناگاه به یاد دیروز افتادم، وقتی که توی مجموعه ورزشی سردار ... رو دیدم که داره ورزش میکنه... درحالی که لبخند بر دهانش نقش بسته و اشعار آهنگ She Wants It رو زمزمه میکنه...
حس بدی بود، مخصوصا وقتی که صدای خنده هاش و شوخیهاش با سرمایه دارهای تهرانی، من رو یاد اونهایی که کشته شده بودن مینداخت..
منتفر بودم، شاید بیش از خودش از این همه دورویی...

| 2 Comments

نمیدونم تا کی باید منتظر موند، اما فعلا من صبرم زیاده...






Violet Hill
ColdPlay

Was a long and dark December
From the rooftops I remember
There was snow
White snow

Clearly I remember
From the windows they were watching
While we froze
Down below

When the future's architectured
By a carnival of idiots on show
You'd better lie low

If you love me
Won't you let me know?

Was a long and dark December
When the banks became cathedrals
And the fog
Became God

Priests clutched onto bibles
Hollowed out to fit their rifles
And the cross was held aloft

Bury me in honor
When I'm dead and hit the ground
A love back home unfolds

If you love me
Won't you let me know?

I don't want to be a soldier
Who the captain of some sinking ship
Would stow, far below

So if you love me
Why'd you let me go?

I took my love down to Violet Hill
There we sat in snow
All that time she was silent still

So if you love me
Won't you let me know?

If you love me,
Won't you let me know?

| 43 Comments

فکرش رو بکن! توی یک صبح قشنگ بهاری، وقتی که نم نم بارون آروم آروم میخوره روی صورتت، و باد کلی بوی نم بهاره رو برات میاره، پاشی بری کوه.

کلی خوب بود:)

شیراز

| 2 Comments

توی این چند ساله سفرهای زیادی به شیراز داشتم که اکثرا هم کاری بودند. برای همین خیلی فرصت گشت و گذار برام نبود.
چند روز پیش فرصتی پیش اومد که با محمدرضا طی یک سفر زمینی به شیراز بریم و بتونم با یک حس جدید به شهر نگاه کنم.

و در نهایت مرور خاطرات، موجب شد که لحظات تکرار ناپذیری رقم بخورن...






Second You Sleep
Saybia

You close your eyes
And leave me naked by your side
You close the door so I can’t see
The love you keep inside
The love you keep for me

It fills me up
It feels like living in a dream
It fills me up so I can’t see
The love you keep inside
The love you keep for me

I stay
To watch you fade away
I dream of you tonight
Tomorrow you’ll be gone
It gives me time to stay
To watch you fade away
I dream of you tonight
Tomorrow you’ll be gone
I wish by God you’d stay

I stay awake
I stay awake and watch you breathe
I stay awake and watch you fly
Away into the night
Escaping through a dream

I stay
To watch you fade away
I dream of you tonight
Tomorrow you’ll be gone
It gives me time to stay
To watch you fade away
I dream of you tonight
Tomorrow you’ll be gone
I wish by God you’d stay

Hey
Stay

I stay
To watch you fade away
I dream of you tonight
Tomorrow you’ll be gone
It gives me time to stay
To watch you fade away
I dream of you tonight
Tomorrow you’ll be gone
It gives me time to stay
To watch you fade away
I dream of you tonight
Tomorrow you’ll be gone
I wish by God you’d stay

Stay awake
Stay
Stay

I wish by God you’d stay

26...

| 7 Comments

با افکاری مغشوش، در سکوت شب به حرکت عقربه های ساعت خیره میشوم...
و امیدوارم این صدای "تیک تاک"، ارمغانی تازه برایم داشته باشد.
و امیددارم، بیشتر از هر سال دیگه...






Stop and Stare
OneRepublic

This town is colder now, I think it's sick of us
It's time to make our move, I'm shakin off the rust
I've got my heart set on anywhere but here
I'm staring down myself, counting up the years
Steady hands, just take the wheel...
And every glance is killing me
Time to make one last appeal... for the life I lead

Stop and stare
I think I'm moving but I go nowhere
Yeah I know that everyone gets scared
But I've become what I can't be, oh
Stop and stare
You start to wonder why you're 'here' not there
And you'd give anything to get what's fair
But fair ain't what you really need
Oh, can u see what I see

They're tryin to come back, all my senses push
Un-tie the weight bags, I never thought I could...
Steady feet, don't fail me now
Gonna run till you can't walk
But something pulls my focus out
And I'm standing down...

Stop and stare
I think I'm moving but I go nowhere
Yeah I know that everyone gets scared
But I've become what I can't be, oh
Stop and stare
You start to wonder why you're here not there
And you'd give anything to get what's fair
But fair ain't what you really need
Oh, you don't need

What u need, what u need...

Stop and stare
I think I'm moving but I go nowhere
Yeah I know that everyone gets scared
But I've become what I can't be
Oh, do u see what I see...


بسطام

| 5 Comments

حدود 7 کیلومتر که از شهر شاهرود به سمت شمال حرکت کنی، به روستایی میرسی به نام بسطام.
اصالت و زیبایی روستا، از همون ابتدا کاملا مشهوده. و در نهایت میرسی به آرامگاه بایزید بسطامی.
فضای عجیبی بود، مخصوصا عبادتگاه بایزید که حس و حال کم نظیری رو منتقل میکرد.

کلی احساس سبکی میکنم....

یا جنان نمای که هستی، یا چنان باش که می نمایی

| 3 Comments

دیشب رو با چندی از دوستان، به مباحثه و تبادل نظر گذروندم.
هرچند که پایان همشون جز افسوس و اندوه نتیجه ای نداشت، اما کلی برام خاطره انگیز بود...
احساس میکنم حس تعلق در وجودم کمرنگ شده..

| 6 Comments

خب بالاخره تموم شد.
جهت آمادگی برای امتحان سرممیزی امنیت اطلاعات چند روزی رفته بودم هتل:)

هم تجربه ی خوبی بود، هم کلی خوش گذشت...






Drive Deep
Morcheeba

Shut the gates and sunset
After that you can't get out
You can see the bigger picture
Find out what it's all about
You're open to the skyline
You won't want to go back home
In a garden full of angels
You will never be alone

But oh the road is long
The stones that you are walking on
Have gone

With the moonlight to guide you
Feel the joy of being alive
The day that you stop running
Is the day that you arrive

And the night that you got locked in
Was the time to decide
Stop chasing shadows
Just enjoy the ride

If you close the door to your house
Don't let anybody in
It's a room that's full of nothing
All that underneath your skin
Face against the window
You can't watch it fade to grey
And you'll never catch the fickle wind
If you choose to stay

But oh the road is long
The stones that you are walking on
Have gone

With the moonlight to guide you
Feel the joy of being alive
The day that you stop running
Is the day that you arrive

And the night that you got locked in
Was the time to decide
Stop chasing shadows
Just enjoy the ride

Stop chasing shadows
Just enjoy the ride

بازنشستگی

| 5 Comments

بعضی وقتا برای رسیدن به هدفت، مجبوری تصمیمهای خیلی سختی بگیری...
منم تصمیم گرفتم از امروز بازنشسته بشم و سر کار نرم! و تا یه مدتی که خودمم نمیدونم چقدر هست کار نکنم...
واقعا نمیدونم آخرش چی میشه، اما امیدوارم...


Fleurs Du Mal
Sarah Brightman

Is it you I keep thinking of?
Should I feel like I do?
I've come to know that I miss your love
While I'm not missing you
We run
Til it's gone
Et les fleurs du mal
Won't let you be
You hold the key to an open door
Will I ever be free?

Les fleurs du mal unfold
Comme les fleurs du mal
Dark demons of my soul
Un amour fatal
Been tryin' hard to fight
Comme les fleurs du mal
Les fleurs du mal inside
Un amour fatal

All my life I've been waiting for
In this perfume of pain
To forget when I needed more
Of love's endless refrain
We live
And we pray
Pour les fleurs du mal
I've lost my way
What is done will return again
Will I ever be free?

Les fleurs du mal unfold
Comme les fleurs du mal
Dark demons of my soul
Un amour fatal
Been tryin' hard to fight
Comme les fleurs du mal
Les fleurs du mal inside
Un amour fatal

Les fleurs du mal
Comme les fleurs du mal
Un amour fatal
Comme les fleurs du mal

| 3 Comments

فردا اختتامیه جشنواره فجر هستش. امیدوارم پخش مستقیم مراسم به خوبی پیش بره و مشکلی پیش نیاد...

خدا نگهدار...

| 5 Comments

حسین هم رفت. جاش اینجا خیلی خالیه...

مطمئنم به همه ی اون چیزهایی که توی ذهنت نقش بسته میرسی...






Beyond The Sunset
Blackmore's Night

| 4 Comments

یکسال میلادی دیگه گذشت... عجیبه که هیچ حس خاصی ندارم.
یادم میاد وقتی که بچه بودم به شوق کارتون اسکروج، کلی ذوق این لحظات رو داشتم، اما الان در اوج بی حوصلگی لحظات رو طی میکنم تا این که ساعت کامپیوتر، Û²Û°Û°Û¸/Û±/Û± رو نشون بده....

به هر حال سال نوی میلادی مبارک:)

خبر آتش سوزی ، حادثه ی تکان دهنده ای بود.

| 16 Comments

2 روز تا امتحان ميان ترم درس شيرين مکانيک خاک مونده! تا اين لحظه يک پنجمش رو روخوني کردم!!! نميدونم حکمتش چيه که نزديک امتحانام که ميشه به همه چي فکر ميکنم بجز امتحاني که بايد بدم:(
همه نشستن دارن خر ميزنن من ميرم تو بارون آهنگ گوش ميدم!
جديدا با اين آهنگه خيلي حال ميکنم:)


Oh I can't stay here anymore
Many mistake you can understand - yeah
I feel in pain deep in my soul
You gotta hear me
I cannot pretend - no

I am sorry
If I made you cry
If I said a lie
I am just a man
Please give me your hand
I have more to give
You have to believe
I am just a man
Please give me your hand

oh - I feel like misunderstood
I never promised
I don't wanna to learn – no
I thought we could just be friends
You gotta hear me
I cannot pretend - no

I'm sorry
If I made you cry
If I said a lie
I am just a man
Please give me your hand
I have more to give
You have to believe
I am just a man
Please give me your hand


خلاصه ش اينکه خدا آخر و عاقبت ما رو با اين درسا به خير کنه!
تکميل: حسين جان، دوست خوبم! هم تولدت کلی مبارک هم وبلاگ جدیدت!

| 7 Comments

ديشب بعد از مدتها، چند تا از دوستامو که کلي وقت بود نديده بودمشون ديدم:)
از ساعت 12 تا 5 صبح کلي کار کرديم و حرف زديم و اينا! کلي ديتابيس Replace کرديم و اين حرفا!
بعد هم که کارمون تموم شد رفتيم به ياد گذشته ها يه کله پاچه خورديم! خلاصه جاي همه خالي!

| 12 Comments

عيد همه مبارک!

| 15 Comments

واقعا دم اين مخابرات گرم با اين سيستم پيشرفتشون! امروز از طرف يکي از دوستانم که ISP داره زنگ زدم مخابرات که ببينم چرا انقدر صفحات دير باز ميشه!! بعد از کلي چرخوندن بالاخره گفتن به اينجا زنگ بزنين مشکلتون حل ميشه، بعد ما زنگ زديم اول طرف ميپرسه اسم سايتتو بده چک کنم! بعد اسم سايت رو ميدم ميگم www.blognegar.com رو اصلا نمياره اما من از Bandwidth هاي ديگه که چک ميکنم سريع باز ميکنه! بعد طرف ميگه اخه جناب ما هنوز رو بعضي از IP هاي PersianBlog فيلتر داريم!! ميگم بابا اين چه ربطي به PersianBlog داره! بعد باز چک ميکنه ميگه با www ميزنين ديگه!! ميگم بله:) با www !! بعد باز چک ميکنه ميگه آقا اينجا هم باز نميکنه اشکال از خودشه! بعد ميگم باشه اين اشکال از خودش، حالا چرا بعضي سايتا رو دير باز ميکنه، باز چک ميکنه ميگه نه اينجا خوب باز ميشه! مشکل از خودتونه!! حالا من يکي از Router خودشونو دارم پينگ ميکنم وحشتناک نوسان داره!! بعد بهش ميگم ميگه نه نرماله!! آخه خودتون ببينين اين نرماله؟؟



بين 16ms تا 600ms کاملا نرماله! حالا چيکار دارن ميکنن که همه چی ریخته به هم خودشون فقط ميدونن!
اون از خطهای موبايل! اينم از اينترنت!
واقعا حيف پول! فقط همين رو ميشه گفت...

تکمیل: خیلی جالبه که Cache گوگل رو هم فیلتر کردن! خودتون اینجا رو چک کنین!

| 14 Comments

ديروز رفته بودم شيراز که با 2 تا از دوستام شبکه يه مدرسه يي رو راه اندازي کنيم. اما اون مدرسه يه مدرسه معمولي نبود... يه جايي بود که همه شاگرداش چشم هاشون رو بسته بودن و با چشم دل با هم ارتباط برقرار ميکردن...
صحنه هايي که ميديدم برام سنگين بود، اصلا احساس ميکردم تحمل اين صحنه ها رو ندارم.
با چه اشتياقي Keyboard رو لمس ميکردن... حتما تا حالا اسم اينترنت به گوششون خورده، اما چه درکي تو دلشون از اينترنت دارن؟؟ مطمئنا" هيچ وقت نميتونن با دوستاشون چت کنن...
واقعا دردناکه... اون کسي که بهشون کامپيوتر درس ميداد خودش نابينا بود! :(
بازم همون سوال هميشگي... بازم مساله جبر الهي... چرا بايد يه نفر مادرزادي نابينا باشه؟؟ چرا بايد از بيشتر لذتاي اين دنيا محروم باشه؟؟
خيلي دلم ميخواد بدونم اونايي که دوسشون دارن تو ذهنشون چه شکلين... چه رنگين...
اما واقعا سخته، خيلي زياد...
ايکاش قدر اونا صبر داشتم، ايکاش تا اين اندازه تحملم بالا بود...
آدم وقتي اون لحظات رو ميبينه با خودش شرمنده ميشه که چقدر براش همه اين نعمتا بي ارزشن.
خدايا خودت هممونو ببخش...

| 6 Comments

سلام:) يه چند وقتي بود که هم درسم يه جورايي زياد شده بود هم اينکه چند تا عامل ديگه دست به دست هم داده بودن تا من اصلا حال و حوصله آپديت نداشته باشم!
----
خيلي موقع ها ميشه که وقتي به مردم و جامعه و اينا فکر ميکنم خيلي حالت بدي بهم دست ميده...، يه چيزي تو مايه هاي نااميدي و اينکه حالا حالا ها طول داره تا خيلي از عادتهاي غلط فرهنگيمون درست شن. اما ديروز که پيش يکي از دوستاي خيلي خوبم بودم چيزايي ديدم که کلي حالمو بهتر کرد...
کارايي کرده بود که اگر با چشم خودم نميديدم هيچوقت باور نميکردم که تا اين حد پيشرفت کرده. واقعا خيلي خيلي حال کردم. واقعا هميشه ميشه نشون داد که وجود داريم....
----
اکثرمون عادت کرديم وقتي به يه مشکلي بر ميخوريم به جاي حلش صورت مساله رو پاک ميکنيم! اما مطمئنا" يه موقع ميشه که نميشه ديگه پاکش کرد...
----
الان کلي حال و هواي Enya زده به سرم:) به قول بر و بچ حالشو ببرين!!


May it be an evening star
Shines down upon you
May it be when darkness falls
Your heart will be true
You walk a lonely road
Oh! How far you are from home

Mornie utúlië(darkness has come)
Believe and you will find your way
Mornie alantië (darkness has fallen)
A promise lies within you now

May it be the shadows call
will fly away
May it be your journey on
to light the day
When the night is overcome
you may rise to find the sun

Mornie utúlië (darkness has come)
Believe and you will find your way
Mornie alantië (darkness has fallen)
A promise lies within you now
A promise lies within you now


| 12 Comments

امروز براي سومين بار متوالي کوييز درس مکانيک خاک رو گند زدم:((( نميدونم چرا اين درسه انقدر بد فهمه!
اصلا به هيچ صراطي مستقيم نيست! خدا آخر و عاقبت من و اين درس رو به خير کنه:)
.....
براش دعا ميکنم... نه براي اينکه اون چيزي که من ميخوام بشه، براي اينکه بتونه درست تصميم بگيره...

| 16 Comments

بالاخره بعد از 2 شب بيخوابي کشيدن و ور رفتن با انواع streaming capture cards، امروز يه جورايي اين سيستمي که درست کرديم جواب داد! فقط مونده يه سيستم Multicating مشت و آخرشم يه QoS رو Router و بعدشم بای بای:)). خداييش اگر کمک دوستمم نبود اصلا انقدر سريع کارا پيش نميرفت:) البته ناگفته نماند که شنيدن پياپي Enigma هم کمک شاياني در اين رابطه کرد!
خب الانم به علت خواب آلودگي زياد هيچي نميتونم بگم! Request که ميفرستم به مخم The page cannot be Displayed بهم ميده!
....
راستي تا يادم نرفته بگم که مسعود رکورد منو تو آنلاين بودن شکست!! 16 ساعت Connect به صورت مداوم و 88 MB دانلود! براش آرزوي موفقيت کرده و زمانهاي Connect بودن بيشتري را از ايزد منان براش خواستارم!

رمضان

| 13 Comments

ماه رمضون داره مياد... بازم يه ماه رمضون ديگه، بازم يه فرصت ديگه براي بهتر شدن...
اميدوارم فرصت و توانايي استفاده کردن درست از اين ماه رو داشته باشم...

| 9 Comments

تولدش مبارک...

| 13 Comments

چه حالي ميده آدم ببينه هموطناش تو جاهاي مختلف يه کاره اي شدن:)
اينجا رو ببينين، خودتون قضاوت کنين..
......
چند وقتيه بد جوري احساس خنگي ميکنم:( قبلنا که ميخواستم درس بخونم فقط يه بار از رو مطلب ميخوندم اينقدر خوب ميفهميدم که ميتونستم به بقيم يادش بدم. اما جديدا" نميدونم چي شده يه مطلب رو 2-3 بار که ميخونم تازه 2 زاري مييفته که چه مقوله ای هست، چه برسه به اينکه بخوام بفهممش!! نميدونم درسا سخت شده يا من ذهنم مشغوله يا اينکه واقعا دارم پير ميشم:))
......
الانم کلي :( ام! Helppppp

شروعی دوباره

| 9 Comments

1،2،3 ...
شروع ميکنم....
فقط اميدوارم از پس همه اين کارا بر بيام:(
پ.ن: ميدونم که مثل هميشه کمکم ميکنه...

| 19 Comments

سلام:)‌ الان ساعت تقريبا 5 صبحه و من و دوستم طبق معمول هميشه هنوز كلي از كارامون مونده! تا حالا به ياد ندارم من برم خونه دوستم زودتر از 6 صبح بخوابيم:))
خب چون فرصت نيست شما رو با اين آهنگ رها ميكنم يه ذره حال كنين! كاري از Evanescence
پ.ن: كلي هم حالم خوبه تازه!!

تصمیم کبری!

| 13 Comments

تصميم گرفتم که تا يه مدت نسبتا طولاني استفاده Yahoo Messenger رو براي خودم ممنوع کنم:)
بالاخره تنوع هم لازمه ديگه!
مگه نه؟ ...
ميدونم که ميتونم...

| 13 Comments

ديروز چقدر خيابونا شلوغ بود!! من فقط 10000 تومن پول آژانس دادم براي چند جا که ميخواستم برم!
اصلا اين تهران واقعا ديگه گنجايش نداره! نميدونم مثلا با اين روند توليد ماشين و اين ساخت و سازهاي غير اصولي وضعيت شهر تا يکي 2 سال ديگه چي ميشه!!
...
ديگه واقعا کفرم از دست اين مخابرات در اومده! آخه اين مسخره بازيا چيه؟؟؟ چرا انقدر سيستما کندن؟
به خدا ترانزيت مکالمه به نفع خودتونه!! مثلا محض رضاي خدا يه تماس با ويتنام از ايران بگيرين ببينين چند تا پيغام مسخره مياد!!
اونم از موبايلاشون! اونم از اينترنتشون! ديگه بابا تا کي ميخواين اين چيزا رو تو انحصار خودتون نگه دارين؟؟ تا چند سال ديگه ما بايد جور بيسوادي اين آقايون رو بکشيم:( مثلا ميخوان سايت فيلتر کنن خير سرشون ميان IP ميبندن! آخه اگر يه ذره به اون بالاخونه فشار بيارن ميفهمن که مثلا ممکنه چندصد تا سايت بد بخت ديگم الکي Block بشن!!!
بعضي موقع ها فقط ميشه افسوس خورد....

پ.ن: عيدتونم مبارک:)

"....۲۳ سال پيش در چنين روزي ارتش عراق با سوء استفاده از هرج و مرج و نابساماني ناشي از شرايط انقلاب ايران بر مرزهاي ميهن‌مان هجوم مي‌آورد. جنگي كه 8 سال تمام منطقه را به آتش كشيد. اين كه اين جنگ قابل اجتناب بود يا نه، مسأله‌اي است كه نمي‌توان پاسخ قطعي به آن داد. كرين برينتون، جامعه‌شناس آمريكايي، معتقد است انقلاب‌ها يا مولود يك جنگ هستند و يا يك جنگ مي‌آفرينند. امّا در مورد جنگ ايران و عراق جداي از مقتضيات مربوط به انقلاب ايران، جنون جنگ افروزانه‌ي صدام را بايد به عنوان يك عامل اساسي تلقي كرد. مدعايي كه تهاجم به كويت و نيز 2 جنگ خليج فارس اثبات‌گر آن هستند. جنگ 8 ساله‌ي ما، جنگ نبود، دفاعي بود كه ما ناگزير به انجامش بوديم. اين كه ما چگونه در مورد آن قضاوت مي‌كنيم، ربطي به ماهيّت تاريخي ماجرا ندارد. ما ممكن است جنگ را نكوهش كنيم و يا نسبت به تدام آن انتقاد داشته باشيم امّا آن چه اهميّت دارد و تاريخ را شكل مي‌دهد. قضاوت معاصران رويداد نسبت به آن است.
اكنون كه ما در يك فراز تاريخي به آن دوران مي‌نگريم، نسبت به پايان نيافتن جنگ پس از فتح خرمشهر، حسرت مي‌خوريم؛ امّا بدون شك در آن دوران چنين تصميمي با اقبال عمومي مواجهه نمي‌شد. ايران در آن مقطع روي نوار پيروزي و شور ناشي از انقلاب و پيروزي مانع از آن مي‌شد كه تصميم‌گيريهاي روند طبيعي خود را طي كنيد. گويا اين سخن نيچه بر جامعه‌ي آن روز ما سيطره افكنده بود كه « صرف نظر كردن از جنگ، صرف نظر كردن از زندگي باشكوه است ...."
نقل از ردهت

| 27 Comments

هورااااا:) من برگشتم!
موقع رفتن تو هواپيما انقدر جالب و خنده دار بود! همه جاش عربي نوشته شده بود:O مثلا زده بود:
"صدريه النجاه تحت مقعدک" :)) بعد تو کف نوشته ها بودم که ديدم خلبان با لهجه غليظ عربي گفت که آماده Take off باشين!!! بعدا هم مهمانداره گفت خلبان بنيسا (مورد توجه مسعود). خلاصه کلي باحال بود!!! بعد رفتم از يکي از مهماندارا ته و تو هواِپيما رو درآوردم فرمودند اجاره تونس هست!!:))))))
کارمون به جايي رسيده از تونس! هواپيما اجاره ميکنيم:) خلبان و نصف خدمه هم تونسي هستن!
به هر حال همينکه سالم رسيدم کلي جاي شکرش باقيه!

| 8 Comments

خب من تا 2 ساعت ديگه دارم ميرم فرودگاه که برم بندرعباس:) خوبيشم اينه که جديدن توپولي جون رضايت نميده با غير از اون برم مسافرت! خلاصه منتظرمه و مطمئنا کلي سورپريز جديد برام داره:))
اميدوارم گند نزنم اونجا :-S يه کاريه که نه تاحالا کردم و نه دربارش ميدونم. تازه احتمالش هم هست يه سري آموزش VOIP هم بخوان! نميدونم جريان بندرعباس چيه که هروقت ميرم کارا يه ذره قاطي پاتي ميشن اونجا! دفعه پيش 3 - 4 دفعه طول کشيد تا يه 2 way راه افتاد.
خدا کنه زود تموم شه بيام:(

| 6 Comments

خب الان ساعت 6:24 صبحه و من هنوز نخوابيدم:) بليط هم که گير نيومد. از سر شب تاحالا دارم روي يه Router تو آلمان کار ميکنم اما اصلا به هيچ صراط مستقيمي نميره:( قراره يه سري Call بفرسته هند اما درست حسابي کار نميکنه:(
خب کم کم حاضر شم برم فرودگاه! شايد ليست انتظار پروازاي صبح جا داد!

پ.ن: اگر کسی در مورد VOIP Call Redirection اطلاعاتی داره لطفا بگه:(

| 2 Comments

سلام سلام:)
خب اين يکي دو روز شديدا کارام شلوغ پلوغ شده بود. شب اول که با دوستام رفتيم کنسرت عصار. کلي جاتون خالي! تو هواي آزاد.. باد هم ميومد صدا هم که کلي توپ بود خلاصه کلي فضا رومانتيک تشريف داشتن:)
ديگه اينکه کلي شيراز خوش ميگذره:) الانم رفتم بليطم رو OK کنم فرمودند تا چهارشنبه جا نيست:((
هزار تام کار دارم تهران:( فقط تنها مزيتش اينه که اينترنت شبانه روز هست! اونم از نوع 512k ش:)
خب الانم شام داريم ميريم بيرون! ماشالا اينجا مثل اينکه شبا کل مردم شهر ميريزن تو خيابونا اينقدر که شلوغه!
راستي، پيش عمه مسعود هم رفتم! فرمودند: "خدا يه عقلي به مسعود بده يه عقلي به مسعود" :)
دعا کنين امشب بتونم بيام تهران:(

| 7 Comments

سلام سلام :)
من الان شيرازم! کلي هم دوستاي اينجام سنگ تموم گذاشتن برام بليط کنسرت عليرضا عصار گرفتن.
آخ جوووووووووووووون:*
خب فعلا برم سر کارام:) کلي هم هوا گرمه!
فعلا:)

| 18 Comments

امروز داشتم مجله Le Point رو نگاه ميکردم، يه مطلبي توش نوشته بود که خيلي به نظرم جالب اومد:
"6 ماه زندان براي مشتريان فحشا در کشور فنلاند"
يعني واقعا سطح فرهنگشون اونقدر بالا رفته که به جاي اينکه زن رو مثل اينجا سنگسارش کنن مرد رو ميگيرن ميندازن تو زندان!!
نميدونم اين قوانين عهد بوقي که تو کشورمون جريان داره کي ميخواد درست شه:(
جديدن هم که شوراي نگهبان طرح "پيوستن به کنوانسيون منع هر گونه تبعيض عليه زنان" رو رد کرد..
فقط ميشه افسوس خورد... همين:(

| 12 Comments

و اما ادامه داستان....
ديگه بعد از يه هفته در بدري و اعصاب خردي متوصل به بابام شدم که يه فکري بکنه و از اين حالت در بيام! اونم گفت خب برو اول کلانتري ببين با اين رسيدي که داري کاري ميتوني بکني يا نه؟ منم رفتم اما ديدم کاري نميشه کرد! بعد دوباره مايوس و نااميد برگشتم پيش بابام:(
بعد بابام يه فکري کرد و زنگ زد به يکي از دوستاش گفت با اين دوستم برين اون شرکته. هرچي گفتم بابا اون شرکته اصلا ميگه اينو نميشناسن و اينا گفت تو کاريت نباشه.
خلاصه اين دوست بابام اومد و مام ديديم عجب قيافه باحالي داره:) ريش و تسبيح و انگشتر و ....
خلاصه تا رفتيم تو اين دوست بابام گفت من حاج آقا .... از دادستاني انقلاب:O:O:O
حالا من جلوي خندمم گرفته بودم که آبروريزي نشه:)) چون اين حتي حاجي هم نبود چه برسه به..
بعد ديدم معاون شرکته اومد (چون رييسش نبود) و ما رو برد تو اتاقشو و کلي تحويل گرفت و گفتش که باور کنين من اصلا اين طرف رو نميشناسمشو نميدونم کجاست و اين حرفا. دوست بابام هم گفتش که من ميخواستم قضيه رو مسالمت آميز حل کنم چون اينجا محل وقوع جرم و پاي همه شمام گيره! اونم گفت بله متوجه هستم و خيلي ممنون از لطفتون و اين حرفا. بعد هم حاج آقا شماره تلفن دادن که اگر ايشون رو ديدين بگين به من زنگ بزنه:)
خلاصه ما رفتيم و هنوز 5 دقيقه نگذشته بود ديدم موبايل دوست بابام زنگ زد و خود اون کسی بود که دستگاهها رو بهش فروخته بودم! بعد گفتش که به خدا من اهل کلا برداري نيستم و ببخشيد و من چکام برگشت خورده و از اين حرفا. اونم گفت تشريف بيارين يه صورت جلسه بنويسين تا قضيه حل شه. حالا اين آقا که غيب شده بود اومد و صورت جلسه نوشت که تا 2 هفته ديگه به اقساط پول رو بده:) حالا ببينيم به اين تعهدش عمل ميکنه يا نه:p
خلاصه اين قضيه هم باعث شد که کلي به تجربياتم اضافه بشه....
بعد هم فهميدم ريش ميتونه چقدر در بعضي از موارد مشکل گشا باشه:)
قصه ما به سر رسيد... علي به پولش نرسيد:)
پ.ن: وقتي يه مطلب نظرخواهي نداره يعني اين که نياز به نظرخواهي نداره:)

چقدر زود گذشت .....

| 15 Comments

سلام:) خب امشب ميخوام جرياناتي که اين مدت برام اتفاق افتاد و کلي اعصابم رو بهم ريخته بود براتون تعريف کنم:)
جريان از اين قرار بود که يکي از دوستانم که تو خارج بود يکسري دستگاه داشت (در مورد سيستم هاي VOIP) که گذاشته بود پيش من. بعد يه روز به من زنگ زد که اينا رو برو به فلاني بفروش. پولشم بگير برام بفرست نياز شديد دارم.
خلاصه منم بردم پيش اون طرف. بعد خواستم پولشو بگيرم گفت اينا بايد تست بشن، فردا بيا پولشو بگير. منم از اونجايي که کلي خام بودم اعتماد کردم و يه رسيد گرفتم. بعد هم گفتم من فردا ميام پولشو ميگيرم......
خلاصه فردا هر چي تماس گرفتم ديدم نيست! بعد رفتم اونجا گفتن اصلا همچين کسي نداريم!!!!
خلاصه ديدم فرداش زنگ زد و گفت من يه ذره گرفتار شدم اما امشب ميام پول رو ميدم. حالا اون طرف هم از خارج کلي دعوا کرده که چرا همون موقع پول رو نگرفتي!!! بعد طرف باز اصلا پيداش نشد. تا اينکه يه روز رفتم از صبح دفتره نشستم تا اينکه بعد از ظهر سر و کلش پيدا شد! بعد از کلي عذرخواهي و اينا قول داد پول رو تا شب بده. بعد دوباره غيب شد. خلاصه من انقدر قاط زده بودم از دستش که تمام خونه هم از اين قضيه خبردار شده بودن! ...
خب تا همينجا رو داشته باشين تا بقيشو بعدا براتون تعريف کنم!
اين قصه ادامه دارد

| 8 Comments

اينقدر خستم که 1 جمله هم نميتونم بنويسم:( تو 3 شب متوالی جمع ساعتهايی که خوابيدم به 10 ساعت نميرسه:( اما قول ميدم فردا کلی آپديت کنم!
فعلا:)

| 17 Comments

چقدر بده آدم به يکی اعتماد کنه بعد طرف سرش کلاه بذاره:(

| 13 Comments

بالاخره درست شد فکر کنم:) Lollipop باخت!!
برين اينجا اين فايل رو Download کنين:) باشد که آمرزيده شويد!

پ.ن: اگر Windows 2000 دارين از اينجا Download کنین:)

| 10 Comments

دیشب یه اتفاق عجیبی برام افتاد!!! Win XP خود به خود Restart میکرد. اشکال سرویس RPC رو هم میداد. بعدا دیدم مال دو تا از دوستای دیگم هم همین جوری Restart میشه!!!
بعد رفتم تو Win 2000 بازم Error داد اما Restart دیگه نشد. اما کسی میدونه علتش چی بوده؟:(
پ.ن: الان هم داره Restart میشه!
پ.ن2: فکر کنم ویروسه! msblast.exe رو حتما چک کنین!

سلام:) امشب جاتون خالي با داداشم و امين و دوستاي امين رفتيم سينما فرهنگ فيلم The Mothman Prophecies که ترجمه کردن " پيشگوييهاي مرد شاپرکي":) کلي فيلمش قشنگ بود! توصيه ميکنم که حتما ببينينش.
خبر بعد هم اينکه يه يه روز کامل کمبود خواب دارم.
فعلا همين:)

| 17 Comments

از اونجايي که قيافه وبلاگ به نظرم تکراري شده بود يه دستي به سر و روش کشيدم! اما خودم خيلي راضي نشدم:( حالا نظر شماها چيه؟ اين بهتره يا قبلي؟

| 11 Comments

سلام سلام:)
ميتونم بگم الان خيلي خوشحالم چون رتبه داداشم رو از اينترنت گرفتم! 467 شد!! هر چند که انتظار بيشتر ميرفت اما خب بدک هم نيست:)
فعلا خبر ديگه اي نيست! برم کلي اذيتتش کنم!!!

| 11 Comments

سلام:) از اونجايي که تو اين چند روز هيچ اتفاق مهمي نيفتاده بود منم هيچي نداشتم که آپديت کنم!
ديروز، روز فيلم ديدنم بود! 5 تا فيلم ديدم. همه مدل.. قديمي، جديد، ايراني، خارجي... آخه من عادتمه:) هميشه يه روز ميذارم صبح تا شب فيلم ميبينم. بعد ميره تا ماه بعد.
يکي از اين فيلما که اسم کاملا بي مصمايي هم داشت The Long Kiss Goodnight بود که فکر کنم مال سال 97 بود. خيلي فيلم باحالي هم بود:) مخصوصا اينکه نقش بزن بهادرش هم Geena Davis بازي ميکرد. خلاصه از اون فيلما بود که فکر کنم خانوما خيلي باهاش حال ميکردن :p
کلي فيلماي ديگم بود اما از اونجايي که الان هنگ کردم (به علت کم خوابي) حس تعريف کردنشونو ندارم:) خب فعلا باید برم سر کار. برای همین بای بای!

| 30 Comments

خب ميبينم که هنوز هيچکدوم نتونستين جواب مساله به اين سادگي رو پيدا کنين:)
حالا پس تا شما دارين رو مساله فکر ميکنين من 2 تا خبر دست اول بدم و از خدمتتون مرخص شم!
اولين خبر اينکه ساناز فردا سالگرد وبلاگ نويسيشه:) اميدوارم n سال ديگه همچنان بنويسه و مام همچنان بخونيم:)
خبر دوم هم اينکه آزاده بالاخره دات کام شد:) تازه همه باحاليش هم به اينه که سايتشو بهاره به عنوان کادو تولد داده!
ديگه فعلا خبر خاصي نيست! ميتونين بازم رو مساله فکر کنين:))

| 13 Comments

از اونجايي که خيلي از دوستان کنکوري تشريف دارن و شديدن مشغول خر زدن ميباشند!!! گفتم که يه مساله هم طرح کنم که وبلاگ جنبه آموزشي هم پيدا کنه:)
خانواده اي 2 فرزند دارن. يکي از بجه هاشون پسرن. چقدر احتمال داره اون يکي بچشون هم پسر باشه؟؟
جواب رو با اثباتش بايد بگين ها:)

| 6 Comments

سلام سلام:) من تازه رسيدم خونه! گفتم يه آپديتي بکنم بعد برم لالا! شيراز که بودم يه چيز خيلي باحال توجه م رو جلب کرد! اونم اينکه کل خيابون قصرالدشت (يه چيزي تو مايه هاي نياورون) که بالاشهر شيراز محسوب ميشه رو تک تک ديواراش شعار نوشته بودن:O
خوني که در رگ ماست ، هديه رهبر ماست....
ما منتظريم تا محرم گردد...
خلاصه خيلي باحال بود! حيف که دوربين نداشتم وگرنه چند تا عکس باحال ميشد گرفت:)
در ضمن يه کشف بزرگ! مي دونين چرا به هواپيماي توپولوف ميگن توپولوف؟
چون همه مهمانداراش توپولن:)

| 15 Comments

سلام:) بالاخره بعد از کلي مدت يه چند ساعت بيکاري چه لذتي ميده! منم از فرصت استفاده کردم و Windows کامپيوترم رو بعد از 2 سال و 6 ماه!! عوض کردم! اونوقت بگين مايکروسافت بده:) خداييش اگر آدم با مايکروسافت خوب تا کنه و به موقع Service Pack و خرت و پرتاشو نصب کنه خيلي عاليه! تازه اين سري Red Hat 9 رو هم نصب کردم که يه ذره هم بريم تو کار Linux :)
تازه خوبيش هم اين بود که 4700 تا ایميلم که تو Outlook بودن از بين نرفتن!
خب امروز به يه مساله خيلي باحال برخوردم!!!! از بندرعباس که بر ميگشتم فرودگاه تاکسي نداشت!!!!
يه ذره صبر کردم که تاکسي بياد، بدش تاکسيه هم چون حال ميکرد درآمدش دوبله باشه از فرصت سوء استفاده کرد و گفت دو تايي سوار ميکنم. خلاصه يه مسافر ديگم پيدا شد سوار شديم. من اولش که سوار شدم داشتم با مسعود حرف ميزدم بعد طرف ديد من گفتم از بندرعباس اومدم سر صحبت رو بازکرد! حالا نگو يارو هندي بود اونم از بندر شهيد رجايي اومده بود (همون جا که من بودم). جاتون خالي خيلي هم گرم بود!! تاکسيه هم از اون پکيده ها بود که حرارت بيرون رو ضرب در 2 ميکرد ميداد تو:))
خلاصه يارو هنديه رو به راننده کرد و گفت "آقا شما که اين همه پول ميگيري يه ذرم سرويس بده به مشتريا! چه وضعشه اين جوري! من هر هفته ميرم هفته ديگه 2 تا آب جو آماده کن که يه ذره حال بيايم!"
حالا تيپ اون راننده تاکسي يه مرد ريشو با انگشتر و ......
خلاصه هنديه که اين حرف رو زد ديدم سرعت ماشين رفته رفته کمتر شد تا به "0" کيلومتر در ساعت رسيد:) گفتم يا خدا، الان يارو اطلاعاتي از آب در مياد هنديه رو با اردنگي ول ميکنه وسط اتوبان!!!!
اما چنين نشد.... ديدم در صندوق عقب رو باز کرد، دو تا بطري در آورد که يکيش آب خنک تگري بود يکي ديگشم يه مايع صورتي که فکر کنم عرق آلبالو بود!!! دو تا ليوانم در آورد و داد دست هنديه! هنديم گل از گلش شکفت!! يه دونه رو 3 سوت داد بالا يه دونم پر کرد تعارف کرد به من! حالا مگه ول ميکرد. ميگفتم نه مرسي من ميل ندارم! ميگفت بابا هوا گرمه ميچسبه! راننده هم گفت يه لبي تر کن حال بياي!! بابا نخوري از کفت ميره ها! خلاصه با هر بدبختي بود دست هنديه رو رد کرديم. راننده هم بهش گفت آقا اين يکي هم قسمت خودت بود:)) اونم داد بالا! بعد يه دونم براي راننده پر کرد اونم سوت ثانيه ترتيبشو داد. عجيب اينجا بود که سرعتشم دوبرابر شد! انگار که بنزين سوپر ريخته تو ماشين!
ولي خداييش تو کف هنديم که چطور به اين راننده چلغوز اعتماد کرد که اونو خورد!
بگذريم:) آدم تو اين مملکت چيزايي ميبينه که تا با چشم خودش نبينه باور نميکنه!
فعلا:)

| 13 Comments

سلام سلام:)
باور کنين زياد وقت آپديت ندارم:( به محض اينکه فرصت کنم چشم!
بعدشم آدم الکي که نميتونه آپديت کنه!
در مورد کوه هم شرمنده! همشو آقا مسعود عزيز به هم زد! منم بي تقصيرم:( از قديم گفتن: هر چه فرياد داريد بر سر آمريکا بزنيد!

| 13 Comments

سلام !
ساعت 4:45 دقيقه بامداد! منم بالاخره تابستون شدم:)
لينك ها هم درست شد! (البته چقدر به بعضي ها زحمت دادم بماند!). نظراتون رو در مورد لينكا بگين.
فعلا من دارم بيهوش ميشم! براي همين شب خوش;)

| 12 Comments


بالاخره فاز اول کار بندر عباس داره تموم مي شه و به خاطر همین کلي مشغله ذهنيم کم ميشه!! (هر چند که هنوز تموم نشده). ولي من اونجا شخصا خيلي لذت بردم. يعني اصلا تصورش هم نميکردم که بنادر ايران اينقدر پيشرفت کرده باشه.
خب از همه چي مهمتر اينکه بوي تابستون از دور به مشام ميرسه! يه امتحان متون اسلامي و خلاص!
هر کي گفت بهترين تفريح تو تابستون چيه؟؟؟؟
رفتن به رستوران اونم مهمون مسعود! ميشه گفت يه جورايي بهترين تفريحه:)
کنکور هم تموم شد. برادرم هم امسال کنکور داشت! اميدوارم رشته يي که دوست داره قبول شه:) فکر کنم کنکور تنها دوراني از تحصيل آدمه که اصلا هيچکي هوس نميکنه اون دوران تکرار شه :(

اما خداييش آرامشي که دريا به آدم ميده هيچي نميده!

| 23 Comments

ميخوام برگردم خونمون:((
خسته شدم دیگه:(
اه اه اه اه اه....

| 17 Comments

دينگ دينگ!!!
خانومها و آقايان:) من از کنار آبهای نيلگون خليج فارس با شما صحبت می کنم!
پس از مذاکرات فراوان بين من و مسعود اولين قرار وبلاگی به منظور آمادگی قبل از شام گذاشته شد.
حضور تمامی دوستانی که بعدا ميخوان شام بخورن در اين قرار الزامی ست!!!
زمان: 21 تير ماه 1382 برابر با 12 جمادی الاول 1424 و 12 جولای 2003
مکان: يکی از کوهای رشته کوه البرز

اطلاعات بيشتر در مورد زمان و مکان رو از يکی از ما (من، مسعود، ساناز) می تونين بدست بيارين.

تبصره1: تمامی عکس ها به دوستان خارج از کشور که مجوز لازم رو داشته باشند ميل خواهد شد!
تبصره2: ورود افرادی که اصلاحات شدن در اين قرار وبلاگی بلامانع خواهد بود.
تبصره3: ديگه همه چی رو گفتم! اینجا چقدر گرمه:(((

| 18 Comments

سلام:) آخ جون بالاخره رسيدم خونه! خوب يه ذره از وقايع اتفاقيه تعريف کنم ببينين يه نفر چقدر ميتونه شانس بياره!
ديروز يا به عبارتي پريروز (يکشنبه) يه کاري پيش اومد که مجبور شدم برم بندرعباس يه 2-way Satellite Internet تنظيم کنم. خلاصه ساعت 4:15 هم هواپيما پرواز مي کرد. منم طبق معمول يه ربع قبل از پرواز خودمو رسوندم فرودگاه. رفتيم سوار شديم و منتظر شديم که بپره. منم گرفتم خوابيدم. يه 45 دقيقه گذشت بيدار شدم گفتم حتما الان يه چيزي آوردن که بخوريم. اما با کمال تعجب ديدم که همچنان رو زمين هستيم و آقاي خلبان ميفرمايند که چون بندر عباس هوا بده نميتونم بشينم براي همين پياده شين! به همين راحتي! مام پياده شديم رفتيم ترافيک ايران اير ميگيم جريان چيه؟ گفتن هوا خرابه!! آخه جالب اينجا بود که يه پرواز ديگه ساعت 4:30 بود و اون رفته بود!! خلاصه نشستيم که 5:30 دوباره گفتن سوار شين!
ديگه جدي جدي اين دفعه پريد! منم باز خوابيدم!! مدت پرواز هم 1:30 بود. 2 ساعت بعد بيدار شدم ديدم اي بابا هنوز که رو هواييم! ولي هي داريم دور سرخودمون ميچرخيم! بعد به مهماندار ميگم، ميگه که خلبان ديد نداره نميتونه بشينه! بعد از پنجره که پايين رو ميبينم همه چي معلومه! حالا من خودم نميدونم دقيقا مکانيزم فرود چيه! مگه رادار و اينا الکيه تو هواپيما؟ يه احتمال هم دادم که چشاي خلبان لوچ بوده!! خلاصه ساعت 8:15 ما فرود اومديم! بماند که يه سري باز داشت برميگشت و .....
حالا رسيديم اونجا من ساعت 10 رفتم که کارمو انجام بدم. از شانس بد اونقدر کار به مشکل خورد که اصلا باورم نميشد سر چيزاي مسخره اينقدر علاف بشم! آخرش هم Router پکيد!!! تا 9 صبح هم باهاش ور رفتم نشد! ساعت 9 اومدم هتل. ساعت 13 هم بليط برگشت داشتم. گفتم يه 2 ساعت بخوابم بعد برم. گرفتم خوابيدم يه سري بيدار شدم ساعت بالاي اتاق رو نگاه کردم ديدم دهه. بعد يه ساعت ديگه خوابيدم بلند شدم ديدم 11 س. اومدم حاضر شم ساعتمو که بستم ديدم 12:30 و ساعت هتل عقب بوده!!! هيچي فرودگاه رو بيخيال شدم و رفتم يه ذره ديگه با دستگاها ور رفتم ديدم بکل کار نميکنن. جم کردم که با خودم بيارم بدم گارانتي درستش کنه. ساعت 17 دوباره رفتم که حداقل تو Waiting List برم. نفر دوم هم بودم. گفتم حتما جا ميده! با کمال خوش شانسي يه نفر بيشتر جا خالي نداشت و من نتونستم برم باز. ديگه در به در دنبال بليط ميگشتم تا بالاخره تونستم با ماهان بيام. يه خبر خوب هم اينکه فردا صبح دارم ميرم شيراز. خبر بهتر هم اينکه پس فردا فيزيک 2 دارم!!
راستي....
ساناز هم اومد بالاخره! تو اخبار ديدم خبرنگار ها ازش پرسيدن انگيزتون از اومدن چي بود؟
گفت انگيزه زياد بود اما اصلي ترينش شام مسعود بود!!

| 7 Comments

سلام سلام:)
من الان بندرعباس هستم! حالا چه جور رسيدم بماند! فردا تعريف ميکنم. فقط خواستم بگم زندم که بعضی ها خيلی دلشونو صابون نزنن!
پس تا بعد

| 15 Comments

امروز رکورد آنلاين بودنم رو شيکوندم:)
17 ساعت تو يه روز اونم پشت سر هم! يعني فقط 2 بار DC کردم! يه بار براي نهار و يه بارم براي شام:)
همين، ديگه فقط ميخوام برم بخوابم!

راستی تا يادم نرفته سخن امروز ابراهیم نبوی مورخ 3 تیر رو بخونین:)

| 6 Comments

تا حالا شده هر کاري ميکنين تو يه روز همش به بد شانسي بخوره؟؟؟ امروز يه جورايي حال و روزم مثل اين شعره بود:)
طالعي دارم آنکه از پي آب
گر روم سوي بحر ، برگردد
ور به دوزخ روم پي آتش
آتش از يخ فسرده تر گردد
ور زکوه التماس سنگ کنم
سنگ ناياب چون گهر گردد!
ور به نزد کسي روم به سوال
هر دو گوشش به حکم، کر گردد
اسب تازي اگر سوار شوم
زير رانم روان چو خر گردد
با همه نيز شکر بايد کرد
که مبادا کزين بتر گردد
اين همه حادثات پيش آيد
هر که را روزگار برگردد!
....
نتيجه گيري اخلاقي: آدم دنبال هيچي نبايد بره!
نتيجه گيري اقتصادي: مسعود شام چي شد بالاخره؟ ما منتظريم ها!

| 1 Comment

weblog.jpg

بهاره هم دیگه نمينويسه ............
اما خوب آزاده همچنان ادامه ميده:) اينم آدرس جديدشه.

| 6 Comments

exam.jpg

تا حالا شده برين يه امتحان بدين بعد همشم بلد باشين بعد هم با کمال افتخار امتحان رو به بدترين نحو ممکن بدين؟
اگر شده که خدا صبر ايوب نصيبتون کنه اگرم نشده مواظب باشين هيچ وقت نشه:(
اين قضيه امروز برای من اتفاق افتاد و شديدن قاااااااااااااااااااااااااط زده بیدم:(
خب بگذريم:) تا یادم نرفته بگم که مسعود داره يه مهمونی بزرگ ميده! گفتم شمام در جریان باشين جا نمونين!

| 26 Comments

book.jpg

درس...
درس......
درس.........
)))))))))))))))))))))))))))):

Eslahat.jpg

سلام:) راستش من دوست ندارم بحثامون همش حول مسايل سياسي باشه چون خودم شخصا هيچ خاطره خوشي از اينکه آدم سياسي باشه ندارم، در عين حال 100% هم مخالف افرادي هستم که نسبت به وقايعي که دورو برشون ميگذره بي تفاوتن.
خيلي ممنون از همه دوستان که کلي نظرهاي خوب دادن. با اين همه فکر کنم يه نکته باقي مونده. اونم اين که راه حل وضع موجود چيه؟؟؟ که البته بيشتر روي سخنم با محمد عزيز هست:)
هممون ميدونيم که خيلي از مشکلات اقتصادي، فرهنگي و ... ما به خاطر انقلاب بوده. اين امر کاملا مشخص و مبرهنه که وقتي يه جرياني منقرض ميشه و يه جريان جديد ايجاد ميشه کلي زمان لازمه تا همه چيز به وضيعت عادي برگرده و هزينه انساني که بايد صرف بشه هم بسيار زياده. شايد يک نسل و شايدم بيشتر. به نظر تو آيا اين حرف درسته که به خاطر اينکه با يه گروه مخالفيم کل سيستم رو از ريشه جدا کنيم تا يه سيستم جديد درست کنيم؟؟؟ مطمئن باش در اون صورت همين پايداري خيلي کمي هم که تو جامعه هست از بين ميره:(
چرا به اصلاح شدن نظام فکر نميکني؟؟ ببينم نکنه تصور ميکني سراني که دارن به ما حکومت ميکنن و هم من، هم تو و هم خيلي کسان ديگه باهاشون مخالفيم عمر نوح دارن؟؟
ببينم فکر کردي اين دمکراسي که تو اروپا حاصل شده، چقرد زمان برده؟ توصيه ميکنم حتما نگاهي به سير ايجاد دمکراسي تو اروپا بندازي:)
محمد جان، مطمئن باش خراب کردن و آشوب گري بسيار ساده تر از اصلاح کردنه! هميشم تو نظرت باشه، مسوولين اين مملکت جزئي از بدنه همين مملکتن. اونا از مريخ که نيومدن! پس بدون که خيلي از اشکالا از خود مردممونه، که زمان ميبره اصلاح شه. و به عقيده من اين گونه حوادث فقط سير روند اصلاحات رو عقب ميندازه. درسته که خاتمي نتونست اونطور که بايد تو اين زمينه گام برداره، اما اين دليل بر غلط بودن مسير نيست. چرا که تا الانش هم بهاي سنگيني براش داديم که سعيد حجاريان يکي از کمترين اونها بوده.
به هر حال من شخصا به آينده خوشبينم، چون احساس ميکنم من، تو و همه ي جووناي اين مملکت ميتونيم مملکتمون رو اصلاح کنيم. اما خوب اولين قدمش اينه که اصلاح شدن رو از خودمون شروع کنيم.
به اميد اون روز:)

| 3 Comments

واقعا خیلی قشنگ بود. شمام بخونینش:)

| 5 Comments

خب بالاخره کارا تموم شد و رسیدم خونه:) اما به قدری خستم که همین یه خط رو حال داشتم بنویسم!
اگر میخواین از اخبار روز با خبر شین برین اینجا:)
شب خوش!

| 7 Comments

Kerman.jpg

واييييييييييييييييييييييييي:( بدجوري قاط زدم:( مثلا برنامه ريزي کرده بودم که از فردا بشينم درس بخونم چون امتحانام دقيقا از 1 تير شروع ميشه! از اونجا که من تا حالا هميشه تونستم به برنامه هام خووووووب عمل کنم و بعلاوه از شانس خيلي خوبي هم برخوردارم فردا دارم ميرم کرمان!!! دقيقا روزي که ميخوام بشينم درس بخونم کار اورژانس پيش مياد:) فقط خدا کنه زود تموم شه بتونم شبش برگردم:(
خوب همه عوامل داره دست به دست هم ميده که من اين ترم يه دست گل حسابي آب بدم:)
يه ضرب المثل قديمي هست که ميگه: کسي که بخواد درس مقاومت مصالح رو تو هواپيما بخونه حتما هم پاسش ميکنه:) مگه نه؟؟؟

| 15 Comments

template.jpg


بالاخره گفتم حالا حالا که نميرسم Template جديده رو درست کنم (چون کلی Flash داره و اينا ميفته بعد از امتحانا) گفتم حداقل یک ذره رنگ و لعابشو عوض کنم:(
به هر حال يه ذره حول حولی شد. فعلا همينطوری باشه تا Template رو بعد از امتحانام سر فرصت درستش کنم:) کلی هم لینک ميخوام بذارم اما اونام هنوز درست نشده! اما بزودی درستشون میکنم:)

| 9 Comments

امروز نسبتا روز خوبي بود:) چون بعد از سه ماه بالاخره تونستم يه جورايي حقمو از دانشگاه بگيرم!
جريانشم از اين قرار بود که اول ترم يعني اواخر بهمن، دانشگاه گير داد به ما که بيا به يه سري از اساتيد و کارمنداي دانشگاه کامپيوتر ياد بده:) هر چي من گفتم بابا اصلا حال و حوصله Windows درس دادن و اين چيزا ندارم به خرجشون اصلا نرفت:( خلاصه برام روزي 8 ساعت کلاس گذاشتن که به صورت فشرده تو 1 ماه Windows و Internet رو به يه سري که فرق کامپيوتر رو با هويج نميدونن ياد بدم!
ديگه منم چون مجبور بودم قبول کردم. گفتم حداقل شايد با اينکار پارتيمون تو دانشگاه قوي شه:) خلاصه تمام ماه اسفند رو ما به اين بندگان خدا که خيلي هم زياد بودن تدريس کرديم. بعد از عيد که اومديم گفتم حتما الان يه چک کشيدن آماده که من برم ازشون بگيرم:) اما متاسفانه همه اينها خيالي بيش نبود. هر وقت ميرفتم دنبال پول و اين حرفا يه جورايي ميفرستادنم دنبال نخود سياه!
يه روز ميرفتم ميگفتن دست دفتر رياسته، روز بعد ميگفتن معاونت پژوهشي بايد تاييد کنه! خلاصه روزها و ماه ها به اين منوال گذشت.... تا اينکه گفتم اينجوري نميشه! بايد برم با رييس دانشگاه صحبت کنم ببينم پول بده هستن يا نه! با هزار مکافات وقت گرفتيم اول (انگار ميخواي بري رييس جمهور ببيني!) بعد که هم رفتم تا ميتونستم غر زدم و گله کردم و اينا تا اينکه بالاخره لطف فرمودند و نامه نوشتن به امور مالي (امور خالي) که پرداخت شود. تا ببينيم کي حالشون سر جاشه پول مارو بدن:)
امروز جلسه آخر کلاس فيزيک 2 هم بود. گفتم جلسه آخري برم يه ذره پاچه خواري استاد. چون از اول ترم که متاسفانه نرسيدم درست و حسابي برم سر کلاس. جمعا فکر کنم 2 بار رفتم:) خلاصه رفثيم سر کلاس. ديدم داره مساله حل ميکنه. گفتم آخ جون حداقل اين يه دفعه ميتونم کلي سر کلاس Active باشم. اما نميدونم چرا مساله حل کردن اين استاد شباهت زيادي به لالايي داشت!! تا مساله سوم ميشه گفت کاملا بيدار بودم اما بعدش کم کم سر بر ميز نهاده و بر خواب شيريني فرو رفتم:)) با تموم شدن کلاس منم از خواب شيرين بيدار شدم و فهميدم که اصلا حضور غياب هم نکرده! به هر حال وقتم تلف نشد چون حداقل يه خواب توووووووپ از اين کلاسه نصيب ما شد.
چقدر حرف زدم! برم سر بقيه کارا:) فعلا =;

| 3 Comments

با اينکه امشب ميخواستم مثلا کلي Update کنم اينقدر خستم که بيخيالش شدم!
پس تا بعد:(

| 10 Comments

سلام سلام:)
هر کاري کردم که صبر کنم Template جديدم حاضر شه بعد مطلب جديد بنويسم نشد:(
با اينکه 2 روزه دارم روش کار ميکنم هنوز اوني که ميخوام نشده:( حالا ببينيم چي ميشه آخرش!
چند وقتيه يه سوال برام پيش اومده! اونم اينکه چرا اکثر اونايي که ميرن خارج اينقدر ديدشون نسبت به ايران عوض ميشه! مثلا ميگن تا چند وقت ديگه انقلاب ميشه و از اين حرفا!!! البته فکر کنم تبليغات هم خيلي تو ايجاد اين طرز فکر موثره. مثلا اگر کانال هاي ايراني ها تو ماهواره رو ديده باشين يه جوري حرف ميزنن که انگار فردا پس فردا حکومت برچيده ميشه! بابا انقلاب کلي مقدمه ميخواد، رهبر ميخواد.....
بعدشم ايران نه عراقه، نه افقانستان. مردمش هم با همه دنيا فرق دارن!
به هر حال خيلي برام جالبه که اينقدر زود جوگرفته ميشن:)))
خوب فعلا برم ببينم حال درس خوندن هست يا نه!
فعلا =;

Insomnia

| 11 Comments

سلام! الان دقيقا 26 ساعته كه دارم روي يه پروژه كارميكنم و فقط 3 ساعت خوابيدم، براي همين اصلا نرسيدم آپديت كنم:(
ساعت هم در حال حاضر 4.30 بامداد هست ولي من متاسفانه از رو نميرم! يكي نيست بگه آخه پسر مگه تو عقل نداري؟ 2 هفته ديگه امتحانات شروع ميشن! از اول ترم هم كه لاي كتاب رو هم باز نكردي، اين همه هم كار تموم نكرده داري باز ميري كار جديد ميگيري؟؟؟؟ خوشم مياد استرس و اينجور چيزا هم اصلا تو كار نيست! اصلا شما بگين! اگر بناست آدم از اول ترم درس بخونه خدا شب امتحان رو براي چي آفريد؟؟
خوب ديگه مخم داره Alarm ميده! برم بخوابم. يه دعا هم ميكنم همه با هم تكرار كنين:)
خدايا به نويسنده اين وبلاگ يه عقل درست و حسابي عطا كن!
آمين:)

| 9 Comments

eclipse.jpg

ديروز واقعا" اعصابم حسابي خورد شد. به خاطر کارم بليط داشتم که برم شيراز بعد خيلي راحت 2.5 ساعت تموم هواپيما تاخير داشت!!! جالب اينجا بود که هيچ کس هم براش مهم نبود!!! وقتي رفتم به مسوول ترافيک اونجا ميگم بابا من کار دارم ميگه: "بابا چي چي اين مملکت خوبه که انتظار داري اينشم درست باشه!!!"
خلاصه حالا باز خدا پدرشون و بيامرزه پرواز cancel نشد! بعدش رفتيم سوار هواپيما شديم:) اونم چه طياره اي:)) Fokker 100 ! اما اين نوعش به طرز وحشتناکي راحت بود. بنز سوار شدين؟ يه چيزي تو همون مايه ها! فقط فکر کنم انقدر راحت بود که از Fokker شده بود يه چيز ديگه که خودتون ميدونين:))
نميدونم چي بود که همه چيش ميلرزيد! فکر کنم يه تنظيم موتور مشت ميخواست که البته کار آقا مسعود ه و ما تو کاراشون دخالت نميکنيم!!
خلاصه اونجا بود که فهميدم چرا مهماندارا هميشه اولش دعا ميکنن! همين دعا هاست که نميذاره اين ابوقراضه ها سقوط کنن!
به هر حال اگر جايي ميخواستين برين بهترين وسيله يه قاطر سر حاله! ميگين نه امتحان کنين.
جاتون خالي اونشب با اينکه کلي هم خسته بودم پيش يکي از دوستاي خيلي خوبم تا صبح شو Chris de Burgh و اين چيزا ديديم:)
اين عکس هم که گذاشتم مربوط به خورشيدگرفتگي که فکر کنم ديروز بود.
فعلا باي:)


زنبيل و بنز تشريفات

| 3 Comments

امشب که از شيراز ميومدم به يه جيز با مزه برخورد کردم:)
اونم اينکه تو هواپيما بغل دستم يه خانوم خيلي مسن نشته بود (اينم از شانسمه!) که يه زنبيل داشت (از اين قرمزا!!) که با خودش آورده بود تو هواپيما. اولش يه ذره که گذشت گفت آقا ميشه جاتونو با من عوض کنين؟ مام جامونو عوض کرديم. بعد از يه مدت ديگه ديدم هي خودشو جمو جور ميکنه و چادرشو سفت ميکنه و اينا!! بعد اونوقت هر چي که تو هواپيما ميدادن ميذاشت تو اون زنبيله! حتي به اسباب بازي بچه ها و برگه نظرخواهي اينام رحم نکرد. تو دلم گفتم اين ديگه چه شاسکوليه اومده سوار هواپيما بشه! اين اتوبوس هم زيادشه.
خلاصه بعد از اينکه به مقصد رسيديم مام پشت سر اين خانوم پياده شديم که بريم سوار اتوبوس بشيم.
اما هنوز به پايين پله ها نرسيده بوديم که ديدم چند تا پاسدار وايسادن يه بنز تشريفات هم پايين هواپيماس. در و براي خانوم باز کردن و ايشون با بنز تشريفات رفتن. خلاصه ايشون رفت و ما نفهميديم آخر اون زنبيل دست اون چيکار ميکرد!!! شما چي حدس ميزنين؟؟؟:)

بارون

| 3 Comments

Rain.jpg

تا حالا شده به سرتون بزنه ساعت 10 شب بزنين بيرون، برين يه جايي که هيچ کس تو خيابون نباشه.
بعد يه آهنگ خيلي باحال بذارين دم گوشتونو با صداي بلند همشو تکرار کنين!
تو همون لحظه نم نم بارون هم بياد و قطره هاي بارون دونه دونه بخورن به مختون!!!!
واقعا انقدر باحاله که نميشه توصيفش کرد.
من امشب به سرم زد و اينکارو کردم، توصيه ميکنم شمام از اين کارا بکنين:)

| 1 Comment

روز موعود هم فرا رسيد و استاد گرانقدر بالاخره امتحان گرفتن! اونم چه امتحاني. به هر حال هر چي بود تموم شد رفت:)

اميرمسعود.....<از قله ما مي توانيم همه چيز را کوچک ببينيم ... افتخارات ما٬ غصه هاي ما٬ همه اهميت خود را از دست مي دهند. آنچه بدست آورده يا از دست داده ايم آن پايين مي ماند. از فراز کوهسار تو مي تواني ببيني که دنيا چقدر وسيع است و افق چه اندازه دور..........>

اين شعرم يکي از دوستام گفته، چون به نظرم قشنگه گفتم بذارمش اينجا
صداقت سلام من هميشه بي جواب ماند
چرا که بي حقيقتي مرام اين زمانه است
جواب نامه هاي من هميشه پشت قاب ماند
چرا که دل شکستنت هميشه بي بهانه است

| 6 Comments

امروز از اون روزهاي وحشتناک بود! اولش که سر امتحان ديناميک، استاد گرانقدر ما به علت اينکه بلد نبودن ماشين حساب اينحانب رو Reset کنه ماشين حساب رو مصادره نمودن و منم که يه جورايي از صبح قاط زده بودم اعصابم ريخت به هم و برگم رو خط خطي کردم تحويل استاد دادم.
بعد از نيم ساعت به گند کاري خودم پي بردم و فهميدم که 10 نمره از پايان ترم رفت رو هوا.
براي همين به آيين پاچه خواري رو آوردم و قرار شد فردا امتحان بدم دوباره:(((
خلاصه فردا خدا به داد برسه! امشب هم که اصلا حال و حوصله ندارم. براي همين ميرم يه ذره بخوابم. پس تا فردا =;

شروع دوباره

| 6 Comments

سلام، من برگشتم. شايدم بهتر باشه بگم اومدم. چون قبلا وبلاگ داشتم اما تنها خودم مشتري اول و آخرش بودم. به هر حال به اصرار بعضي از دوستان ميخوام نوشته هامو همه بخونن.
خوب چون فردا امتحان ديناميک دارم بيشتر از اين نميتونم بنويسم.
فعلا باي:)

من نگويم که به درد دل من گوش کنيد
بهتر آن است که اين قصه فراموش کنيد
عاشقانرا بگذاريد بنالند همه
مصلحت نيست که اين زمزمه خاموش کنيد

About this Archive

This page is an archive of recent entries in the Daily Life category.

Computer and Internet is the previous category.

Immortal is the next category.

Find recent content on the main index or look in the archives to find all content.

Pages

Powered by Movable Type 5.14-en