June 2004 Archives

| 11 Comments

لحظات را گذراندیم تا به خوشبختی برسيم، غافل از اينکه لحظاتی که گذشت لحظات خوشبختی بود...

| 10 Comments

بعضی وقتا تحمل روزا برای آدم سخت ميشه....

حوصله هيچ کاری ندارم!:((

| 16 Comments

....


Away from me

i hold my breath as this life starts to take its toll
i hide behind a smile as this perfect plan unfolds
but oh, god, i feel i've been lied to
lost all faith in the things i have achieved
and i

i've woken now to find myself
in the shadows of all i have created
i'm longing to be lost in you
(away from this place i have made)
won't you take me away from me

crawling through this world as disease flows through my veins
i look into myself, but my own heart has been changed
i can't go on like this
i loathe all i've become

i've woken now to find myself
in the shadows of all i have created
i'm longing to be lost in you
(away from this place i have made)
won't you take me away from me

lost in a dying world i reach for something more
i have grown so weary of this lie i live

i've woken now to find myself
in the shadows of all i have created
i'm longing to be lost in you
(away from this place i have made)
won't you take me away from me

گذر زهره

| 17 Comments

حيفم اومد اين عکسا رو تو وبلاگم نذارم! يکی از دوستان با موبايل گرفته:)


اخبار بيشتر
======

در ضمن، امروز با چند تا از دوستان رفتيم جشنواره وبلاگهاي فارسي و نشريات اينترنتي که جای بقيه دوستان خالی بود!
(مثلا دارم درس ميخونم!!)

زلزله

| 10 Comments

هرچي ما ميخوايم آنلاين نشيم اصلا نميشه!
امروز قرار بود امتحاناي داداشم شروع بشه. هي از چند روز قبلش چند نفر از دوستاش بهش گفته بودن که امتحانا به علت وقوع زلزله قراره بيفته عقب، اونم ديگه رو همين حساب دو دل شده بود! هر چي من بهش گفتم که بابا اينا همش شايعه س و اين چيزا، گوش نکرد. به هر حال امروز رفت دانشگاه! در کمال ناباوري فهميدم امتحاناشون به مدت 2 هفته افتاده عقب...
دکتر رحيمي تبار استاد فيزيکشون پيش بيني کرده که در اواخرِ اين هفته يک زلزله در سمنان مياد که باعث فعال شدن گسل ها در تهران ميشه و باعثِ وقوع زلزله شديدي تا سه شنبه هفته آينده تو تهران ميشه!!!
جالب اينجاست که کليه دانشجوهاي شهرستاني شون هم رفتن شهرستان.
بعد از داداشم که ميپرسم ميگه استاده گفته "به شرافت علمي م قسم زلزله مياد!" :(( خود اين آقاي دکتر هم تو تهران نيست!
حتي اگر 20% هم آدم احتمال بده بايد خيلي مراقب باشه!
===========
تکميل:
مثل اينکه ميگن خطر رفع شده!
اینجا رو بخونين!

| 10 Comments

خب! بالاخره اون كار اتوماسيون با تمام مصيبت هاش تموم شد. فقط تو اين کشور آدم هرکاري رو که انجام ميده آخرش چنان ضد حال ميخوره که دستش رو داغ ميکنه که ديگه اينقدر سنگ تموم نذاره:(
يه کار وب سايت هم دستمون بود که اونم ديگه مراحل پايانيش رو طي ميکنه و اميدوارم تا آخر هفته تمومه تموم بشه!
اين هفته رو هم براي خودم هفته آخر دانشگاه انتخاب کردم و ديگه تا امتحانا سر و کلم هم پيدا نميشه! باشد که درسخوان شوم!
2 هفته وقته و 7 تا درس اختصاصي وحشتناک!
دو دل شدم که تابستون واحد بگيرم يا نه! از يه طرف دلم ميخواد زودتر تموم کنم درسارو از يه طرف هم حس درس خوندن تو تابستون نيست!
از همه اينا که بگذريم يه ضرب المثل قديمي هست که ميگه براي کسي بمير که برات حداقل تب کنه.
به نظر من اگر اين نکته در خيلي از دوستيها در نظر گرفته بشه کلي از مشکلات کمتر پيش مياد:)
خب براي همه دوستاني که امتحان دارن آرزوي موفقيت ميکنم! منم ميرم ديگه تا آخر امتحانا...
فعلا...

======
تکميل:
از اونجايی که اينجا برای يه مدتی تعطیل ميشه گفتم يه آهنگی باشه که حوصله آدم سر نره:) هرچند قديمیه اما کلی خوشم مياد ازش. Seperate Tables


Chris De Burgh With Vicky Leandros

At separate tables we sit down to eat,
In separate bedrooms we go to sleep at night,
I only wish you knew how much,
You've been on my mind;

I think about you when the morning comes,
I think about you when all my day is done,
Wondering what you are doing now,
Are you lonely too?

Because I - I miss you here tonight,
And I wish you were by my side,
And I don't want to let go;

At separate tables we sit down to write,
The separate letters that never see the light,
If only we could just agree,
To read between the lines;

I want to see you and I know what I will say,
We must be crazy to throw it all away,
Never knowing what is lost,
Before it's all too late;

And I - I miss you here tonight,
And I wish you were by my side,
And I don't want to let go;

Yes I - I miss you here tonight,
And when I hold you by my side,
Well I'm not gonna let go;

I miss you, I really miss you...

About this Archive

This page is an archive of entries from June 2004 listed from newest to oldest.

May 2004 is the previous archive.

July 2004 is the next archive.

Find recent content on the main index or look in the archives to find all content.

Pages

Powered by Movable Type 5.14-en