December 2003 Archives

| 12 Comments

نميدونم اين مشکلات پي در پي کي ميخواد تموم بشه! واقعا فکر نکنم اين يکي 2 ماه اخير رو هيچ وقت بتونم فراموش کنم...

با کمک دوستانم تو شيراز سعي کرديم ليست زخمي هاي زلزله بم رو که به بيمارستانهاي شيراز اعزام شدن توي وب سايتشون نمايش بديم.
براي ديدن اسامي به اين قسمت مراجعه کنين.

تکميل: اين سايت هم اطلاعات خوبی از وضعيت زخميها ميده....

Iran Emdad

| 12 Comments

وقتي خبر وقوع زلزله رو شنيدم خيلي ناراحت شدم... من چند ساله پيش شهر بم رفته بودم و از اون شهرهايي بود که خيلي خاطره خوبي ازش داشتم. واقعا تصور از دست دادن عزيزترين افراد زندگي آدم سخته. اين که آدم بخوابه و صبح پاشه ببينه همه خونوادش، زندگيش و همه چيزشو از دست داده...
70% شهر به کلي تخريب شده و از ارگ بم هم فقط تلي از خاک مونده. حرف از 20000 کشته ميزنن. واقعا وحشتناکه:((
فقط اميدوارم آمار کشته شده ها از اين بالاتر نره.
خدايا ميدونم همه کارات از روي حکمتن. اما کمکم کن حکمت کاراتو بفهمم تا تحملشون برام راحت تر بشه...

| 13 Comments

ديگه وقتش بود... يه ذره سعي کرد تصاوير ذهنش رو عقب ببره، هوس بارون کرده بود. مدتها بود دلش بارون ميخواست. باريد و باريد تا اينکه کلي آروم شد...
ايکاش يکي ميتونست درکش کنه، ايکاش ميفهميدن... اونوقت ديگه به يه آدم با رفتار "مازوخيستي" تشبيهش نميکردن.

سينه‌ خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگويم شرح درد اشتياق

تنها آرزويي که داشت اين بود که خوابش ببره... که فقط براي چند ساعت هم که شده فکرش آرامش پيدا کنه...

:.:.:.:.:
تقصير از ما نيست؛
تماميِ قصه هايِ عاشقانه
اينگونه به گوشِ‌مان خوانده شده‌اند.
تصويرِ مجنونِ بيدل و فرهادِ کوه کن
نقش‌هايِ آشنايِ ذهنِ ماست.
و داستانِ حسرتِ به دل ماندن زُليخا به پند و اندرز، آويزه ي گوشِ‌مان شده ‌است.

غافلانه سرخوشيم
و عاجزانه ظالم؛
و عاشق، محکوم است به مدارا،
تا بينوا را جاني و دلي هنوز ، مانده باشد...
اگر جان داد ، شور عشق‌مان افسانه ديگري آفريده‌است.
اگر تاب نياورَد ، لياقتِ عشق‌مان را نداشته‌است.


يکديگر را مي‌آزاريم.
ياد گرفته‌ايم که معشوق هر چه غدارتر، عاشق شيداترست.
و عاشق هر چه خوارتر شود، عشق افسانهء ماندگارتري خواهد شد
...آرتيميس

| 6 Comments

الهي! بساز كار من و منگر به كردار من، دلي ده كه طاعت افزون كند، طاعتي ده كه به بهشت رهنمون كند، علمي ده كه در او آتش هوا نبود، عملي ده كه در او آب رزق و ريا نبود....

:.خواجه عبدالله انصاري

با اينکه خيلي چيزا بود که ميخواستم بنويسم اما اصلا حس نوشتن ندارم! فعلا نياز هست خودم يه ذره آپديت بشم:(

| 11 Comments

chance.jpg

خيلي وقتا هيچ توجيهي براي اتفاقايي که ميفته و ما آدما تو اون اتفاقا هيچ نقشي نداريم، پيدا نميکنم:(
ايکاش خدا حکمت کارهاتو ميدونستم... اونوقت درکش برام کلي ساده تر ميشد...
خب بگذريم:)
اين چند روز به قدري هوای تهران آلوده بود که همش احساس سرگيجگي بهم دست ميداد! نميدونم کي ميخوان يه فکري به حال اين هوا و ترافيک و اين چيزا بکنن:( تا علنا روزي چند نفر از آلودگي نميرن فکر نکنم کسي عين خيالش باشه!
خيلي وقته دلم براي کتاباي بجز کتاباي درسي و کامپيوتر تنگ شده. اينقدر همش تو اين چيزا غرق شدم که مدتهاست از کتاباي جانبي دور افتادم...:(
راستي کلي تبريک ميگم به شرکت "طبيعت زنده" بابت محصولات خوب "سينره" که تو اين شماره روزنامه جام جم هم در مورد مزاياش نوشته:) شمام استفاده کنين ببينين محصولاتشون چطوريه:)

| 15 Comments

اين چند روز به شدت درگير پروژه اي بودم که بايد در آينده نزديک تحويلش بدم! يه چيزي تو مايه هاي 30 ساعت پشت سر هم با يکي از دوستام کار کرديم. نتيجش هم تا اينجاي کار کاملا رضايت بخش بوده:)
اما يه اتفاق ناگوار و شايدم يه بدشانسي موجب شده که CPU Usage ام شديدا" بره بالا!
من اون پيش بيني که بر اساس نيازهاي کارفرما کرده بودم دقيقا اشتباه بود و کاملا به 2 برابر چيزي که پيش بيني شده Resource نيازه!! همين مشکل باعث شه بدجوري هنگ کنم:(( اگر بخوام کار رو اون جور که خودم دوست دارم تحويل بدم بايد يه چيزي هم از خودم خرج کنم!! چاره اي هم نيست، از اونجايي که هيچ وقت نميتونم از استانداردهاي مورد نظرم پايين بيام مجبورم با ضرر اين کار رو انجام بدم....
هميشه سعي ميکنم به خودم بقبولونم که نفس انجام کار خيلي ارزشش بالاتر از جنبه ماديه اون کاره، اميدوارم حالا حالا ها بتونم رو اين عقيدم پايبند باشم...
درسا هم که شکر خدا فشار هميشگي خودشون رو وارد ميکنن! ترم داره تموم ميشه اساتيد ارجمند ياده امتحان ميان ترم افتادن!
خلاصه اين که همه دارن دست به يکي ميکنن يه حال اساسي به ما بدن! خدا خودش به خير بگذرونه:(

| 17 Comments

واقعا اين آلبوم جديد Enigma معرکه س! نميدونم کلا از Enigma خوشتون مياد يا نه، اما من شديدا" ميشه گفت به آهنگاش معتادم! يعني در مواقعي که حال و حوصله هيچي رو ندارم تنها چيزي که به دادم ميرسه اين جناب Michael Cretu هستش:) البته درک واقعي از آهنگاش وقتي به آدم دست ميده که شعراشم بخونه. از لحاظ سبک موسيقيش هم که به نظر من منحصر بفرده!
اين آهنگش هم که Boum Boum اسمشه خيلي باهاش حال ميکنم:)


My heart goes Boum Boum Boum
Every time I think of you
Inside It’s Boum Boum Boum
Lost control what shall I do?

Cos I wanna be your lover
Till the end of our lives
I could never miss again
These loving eyes
Oh Boum Boum Boum

My heart goes Boum Boum Boum
Every time I think of you
I feel that Boum Boum Boum
No control of what I’ll do

Simplicity, complexity, oh what a tragedy
Reality, insanity, strange normality
Incredible, untouchable, Oh but just visual
And I want you, Just you,
Oh Boum Boum

My heart goes Boum Boum Boum
When my mind is touching you
I’m going Boum Boum Boum
Only light inside my gloom


Cos I wanna be your lover
Till the end of our lives
I could never miss again
These loving eyes
Oh Boum Boum Boum

| 10 Comments

ايکاش تو اين همه درس که همه ميخوننشون چند تا واحد شعور و فهم و معرفت و اينام بود! حداقل اينقدر افراد بي شعور دور و بر آدم نبود:(
مسير زندگي مطمئنا با درس مشخص نميشه!
کاشکي همه ميفهميدن اين چيزايي که صبح تا شب تو کلشون ميکنن براي چيه...

بعدش خيلی احساس آرامش کردم...
کلی سبک شدم...

About this Archive

This page is an archive of entries from December 2003 listed from newest to oldest.

November 2003 is the previous archive.

January 2004 is the next archive.

Find recent content on the main index or look in the archives to find all content.

Pages

Powered by Movable Type 5.14-en