February 2004 Archives

| 6 Comments

هميشه خاطراتي که آدم از يه آهنگ داره، باعث ميشه که شنيدن اون آهنگ لذت بخش تر بشه.
آلبوم A New Day Has Come که Celine Dion خونده، يکي از اون آلبوم هاست که خيلي ازش خاطره دارم... مخصوصا آهنگ The Greatest Reward
يادش بخير...



So suddenly so strange
Life wakes you up
Things change
I've done my best
I've served my call
I thought I had it all

So suddenly so strong
My prejudice
Was gone
You needed me
I found my place
I'm different now
These days

Now the greatest reward
Is the light in your eyes
The sound of your voice
And the touch of your hand
You made me who I am
Now the greatest reward
Is the love that I can give
I'm here for you now
And for as long as I live
You made me who I am

You trusted me to grow
I gave my heart
To show
There's nothing else
I cherish more
I stand by you
For sure

Now the greatest reward
Is the love that I can give
I'm here for you now
And for as long as I live
You made me who I am

So suddenly it's clear to me
Things change
Our future lies here and now
We made it through somehow

Now the greatest reward
Is the love that I can give
I'm here for you now
And for as long as I live
You made me who I am


سفرنامه

| 19 Comments

بالاخره من برگشتم! چقدر سفر سخت و در عين حال پر کاري بود...
اما مهم اين بود که کار بقدري خوب پيش ميرفت، که حتي خود ما يعني من و دوستم محمد که با هم اين پروژه رو انجام مي داديم هم باورمون نميشد!! اما خب تو عرض يک هفته شبانه روز کار ميکرديم و فقط تنها وقت آزادمون رو تو رستوران هتل ميگذرونديم!!! جالبه که بدونين فرصتي هم براي خواب نبود و ما براي اين که کار رو به موقع برسونيم روي هرچي جغد و خفاش و اينا بود کم کرده بوديم:))
اين وضعیت ماست تو خونه دوستم قبل از رفتن. همونطور که ميبينين اينقدر همه چي قاطي شده بود فقط يادمون بود که خودمونو جا نذاريم!!

خلاصه با هر مصيبتي بود خودمونو به بندر عباس رسونديم.
وقتي هم که رسيديم از اونجا که فقط يک مقدار کم از کار رو انجام داده بوديم مجبور بوديم تو هتل هم کار کنيم! اصلا هم نميشد عقب انداختش چون که وزير راه قرار بود بياد بازديد و ما بايد تا اونموقع حتما همه چي رو درست ميکرديم.
خلاصه اينم وضعيت ما بود تو هتل!!

بالاخره با هر مصيبتي بود کار رو به موقع تموم کرديم و رضايت همه هم جلب شد. يه سيستم Streaming با کيفيت عالي که بدون نياز به هيچ برنامه جانبي به صورت Online تصوير پخش ميکرد. واقعا اگر برنامه نويسي دوستم نبود خودم تنهايي هيچ وقت نميتونستم اين کار رو انجام بدم.
اينم يه عکس از خود بندر شهيد رجايي که تا چشم کار ميکنه فقط آدم کانتينر ميبينه!

و اينم نماي شب اونجا!

با همه خستگيهاش اما الان کلي احساس سبکي ميکنم، چون احساس ميکنم کلي بار از رو دوشم برداشته شد:) فقط مساله وحشتناک اينه که تا خواستم يه ذره استراحت کنم دانشگاه و درس و اين جور چيزا سر و کلشون پيدا شد:((

| 12 Comments

....
همه تو سر و کله هم ميزدن. يه جورايي دعوا شده بود سر Waiting List، يکي اومد اسمشو بالاي اسم من نوشت! يکي ديگه اومد گفت جانباز 70% ام! بدون نوبت بليط گرفت! همه دعوا ميکردن.
فقط يه دکمه لازم بود. دکمه رو زدم و اومدم کنار! ديگه هيچي نميشنيدم بجز صداي آهنگ.
همه شده بودن عينا عروسک. فقط دهناشون تکون ميخورد. لحظات جالبي بود!! سعي ميکردم حرکتاشون رو تو ذهنم به صورت Fast Motion تصور کنم که با ريتم آهنگ هماهنگي داشته باشه:))
خيلي احساس آرامش کردم! رو صندلي نشسته بودم و دويدنهاي بيهدف مردم به اين ور و اون ور رو ميديدم!
آخرش از ساعت 5 صبح که نشستيم براي ساعت 10 بليط گير هممون اومد. و من يه چيزي رو که مدتي بود فراموش کرده بودم دوباره به ياد آوردم...
"از ماست که بر ماست"
---------------------------------------

اومدم بندر عباس... خدايا کمکم کن پروژه اي که بايد انجام بدم به بهترين نحو ممکن انجام بشه... همين برام بهترين پاداشه.


| 11 Comments

اون زمانا که ما مدرسه ميرفتيم تا سالاي آخر دبيرستان اصلا کسي نميدونست ولنتاين و اين چيزا چيه! حالا به مدد پيشرفت تکنولوژي و اينترنت و ماهواره و از اين قبيل وسايل بچه هاي پيش دبستاني هم کاملا در جريان ولنتاين هستن! به اينا ميگن پيشرفت:))

Happy Valentine's Day

| 15 Comments

واقعا بدجوري سردرگمم.... هدفامو گم کردم، نميدونم چي کار دارم ميکنم و تو آينده چي کار خواهم کرد:(
تا چند وقت پيش حاضر بودم همه چيزمو براي وطنم بدم اما الان احساس ميکنم هيچ ارزشي برام نداره....
احساس پوچی ميکنم...
وقتايیی که اعصابم از همه چی خورده خيلی با اين آهنگ حال ميکنم!


Now I will tell you what I've done for you
50 thousand tears I've cried
Screaming Deceiving and Bleeding for you
And you still won't hear me
Don't want your hand this time I'll save myself
Maybe I'll wake up for once
Not tormented daily defeated by you
Just when I thought I'd reached the bottom
I'm dying again

I'm going under
Drowning in you
I'm falling forever
I've got to break through
I'm going under

Blurring and Stirring the truth and the lies
So I don't know what's real and what's not
Always confusing the thoughts in my head
So I can't trust myself anymore
I'm dying again

I'm going under
Drowing in you
I'm falling forever
I've got to break through

So go on and scream
Scream at me I'm so far away
I won't be broken again
I've got to breathe I can't keep going under

I'm going under
Drowing in you
I'm falling forever
I've got to break through


پ.ن: عکس رو هم خودم از تو هواپيما گرفتم:)

| 13 Comments

نميدونم آدم چقدر ميتونه بدشانس باشه!! اما خب ماله من ديگه شکر خدا داره از حد و اندازه ميزنه بيرون! بعد از عمري گفتيم حالا که درسا تموم شده و وقت هست خير سرمون بريم اسکي! خلاصه صبح زود از خواب نازنين زديم و راه افتاديم. جاتون در نزديکي پيست يه چند تا بهمن اساسي اومد که هم راه جلو رو بست هم راه برگشتن رو! خلاصه چندين ساعت علاف شديم تا جاده رو باز کردن و مجبور شديم برگرديم:(

اين عکس هم در همون لحظات گرفته شده!
نتيجه اينکه خيلي روز خوبي بود و کلي استراحت و ورزش و اينا کردم:))

| 4 Comments

I can't trust myself anymore...

About this Archive

This page is an archive of entries from February 2004 listed from newest to oldest.

January 2004 is the previous archive.

March 2004 is the next archive.

Find recent content on the main index or look in the archives to find all content.

Pages

Powered by Movable Type 5.14-en