June 2003 Archives

| 7 Comments

سلام سلام:)
من الان بندرعباس هستم! حالا چه جور رسيدم بماند! فردا تعريف ميکنم. فقط خواستم بگم زندم که بعضی ها خيلی دلشونو صابون نزنن!
پس تا بعد

| 15 Comments

امروز رکورد آنلاين بودنم رو شيکوندم:)
17 ساعت تو يه روز اونم پشت سر هم! يعني فقط 2 بار DC کردم! يه بار براي نهار و يه بارم براي شام:)
همين، ديگه فقط ميخوام برم بخوابم!

راستی تا يادم نرفته سخن امروز ابراهیم نبوی مورخ 3 تیر رو بخونین:)

| 6 Comments

تا حالا شده هر کاري ميکنين تو يه روز همش به بد شانسي بخوره؟؟؟ امروز يه جورايي حال و روزم مثل اين شعره بود:)
طالعي دارم آنکه از پي آب
گر روم سوي بحر ، برگردد
ور به دوزخ روم پي آتش
آتش از يخ فسرده تر گردد
ور زکوه التماس سنگ کنم
سنگ ناياب چون گهر گردد!
ور به نزد کسي روم به سوال
هر دو گوشش به حکم، کر گردد
اسب تازي اگر سوار شوم
زير رانم روان چو خر گردد
با همه نيز شکر بايد کرد
که مبادا کزين بتر گردد
اين همه حادثات پيش آيد
هر که را روزگار برگردد!
....
نتيجه گيري اخلاقي: آدم دنبال هيچي نبايد بره!
نتيجه گيري اقتصادي: مسعود شام چي شد بالاخره؟ ما منتظريم ها!

| 17 Comments

بعضي موقع ها ميشه که دلت ميخواد خودتو از اون چيزي که هميشه هستی جدا کنی.
بعضي موقع ها دلت ميخواد يه کم سرتو ببری بالا. بعد از بالا که ميبينی ديگه مطمئن ميشی که خودت نيستی. تو محيط اطرافت غرق شدی. وجودش مملو از روزمرگيها و يکنواختي ها شده. ديگه تحمل خودتم نداري.
هر جارو که ميبيني، هر کيو که ميبيني.... فقط اومدن اشکاتو تسريع ميکنن. بيشتر مطمئن ميشی که تو بين آدما نیستی. اونموقعس که هر چی رو که از نظر خودت ارزش ميدونی ميشن ضد ارزش...:(

خيليامون هميشه ميخوايم راه کسايي رو بريم که از نعمت واقعي برخوردار بودن. این خواسته رو هم روزی چند بار از خدا ميخوايم.
کسي ميدونه نعمت واقعي چيه؟؟؟

| 1 Comment

weblog.jpg

بهاره هم دیگه نمينويسه ............
اما خوب آزاده همچنان ادامه ميده:) اينم آدرس جديدشه.

| 6 Comments

exam.jpg

تا حالا شده برين يه امتحان بدين بعد همشم بلد باشين بعد هم با کمال افتخار امتحان رو به بدترين نحو ممکن بدين؟
اگر شده که خدا صبر ايوب نصيبتون کنه اگرم نشده مواظب باشين هيچ وقت نشه:(
اين قضيه امروز برای من اتفاق افتاد و شديدن قاااااااااااااااااااااااااط زده بیدم:(
خب بگذريم:) تا یادم نرفته بگم که مسعود داره يه مهمونی بزرگ ميده! گفتم شمام در جریان باشين جا نمونين!

| 26 Comments

book.jpg

درس...
درس......
درس.........
)))))))))))))))))))))))))))):

Eslahat.jpg

سلام:) راستش من دوست ندارم بحثامون همش حول مسايل سياسي باشه چون خودم شخصا هيچ خاطره خوشي از اينکه آدم سياسي باشه ندارم، در عين حال 100% هم مخالف افرادي هستم که نسبت به وقايعي که دورو برشون ميگذره بي تفاوتن.
خيلي ممنون از همه دوستان که کلي نظرهاي خوب دادن. با اين همه فکر کنم يه نکته باقي مونده. اونم اين که راه حل وضع موجود چيه؟؟؟ که البته بيشتر روي سخنم با محمد عزيز هست:)
هممون ميدونيم که خيلي از مشکلات اقتصادي، فرهنگي و ... ما به خاطر انقلاب بوده. اين امر کاملا مشخص و مبرهنه که وقتي يه جرياني منقرض ميشه و يه جريان جديد ايجاد ميشه کلي زمان لازمه تا همه چيز به وضيعت عادي برگرده و هزينه انساني که بايد صرف بشه هم بسيار زياده. شايد يک نسل و شايدم بيشتر. به نظر تو آيا اين حرف درسته که به خاطر اينکه با يه گروه مخالفيم کل سيستم رو از ريشه جدا کنيم تا يه سيستم جديد درست کنيم؟؟؟ مطمئن باش در اون صورت همين پايداري خيلي کمي هم که تو جامعه هست از بين ميره:(
چرا به اصلاح شدن نظام فکر نميکني؟؟ ببينم نکنه تصور ميکني سراني که دارن به ما حکومت ميکنن و هم من، هم تو و هم خيلي کسان ديگه باهاشون مخالفيم عمر نوح دارن؟؟
ببينم فکر کردي اين دمکراسي که تو اروپا حاصل شده، چقرد زمان برده؟ توصيه ميکنم حتما نگاهي به سير ايجاد دمکراسي تو اروپا بندازي:)
محمد جان، مطمئن باش خراب کردن و آشوب گري بسيار ساده تر از اصلاح کردنه! هميشم تو نظرت باشه، مسوولين اين مملکت جزئي از بدنه همين مملکتن. اونا از مريخ که نيومدن! پس بدون که خيلي از اشکالا از خود مردممونه، که زمان ميبره اصلاح شه. و به عقيده من اين گونه حوادث فقط سير روند اصلاحات رو عقب ميندازه. درسته که خاتمي نتونست اونطور که بايد تو اين زمينه گام برداره، اما اين دليل بر غلط بودن مسير نيست. چرا که تا الانش هم بهاي سنگيني براش داديم که سعيد حجاريان يکي از کمترين اونها بوده.
به هر حال من شخصا به آينده خوشبينم، چون احساس ميکنم من، تو و همه ي جووناي اين مملکت ميتونيم مملکتمون رو اصلاح کنيم. اما خوب اولين قدمش اينه که اصلاح شدن رو از خودمون شروع کنيم.
به اميد اون روز:)

| 3 Comments

واقعا خیلی قشنگ بود. شمام بخونینش:)

| 10 Comments

Sad.jpg

سلام:) اول از همه خيلي ممنوم از نظراتون، مخصوصا محمد عزيز که نظراتش رو خيلي خوب برام بيان کرد. اما خب لازم شد منم چند تا نکته رو بيان کنم:
ببين هر عملي که انجام ميگيره، از دو جنبه قابل بحثه، يکي خود عمل و ديگري هم نتيجه اي که اون عمل در پي داره. من فعلا کاري به عواملي که موجب به وجود اومدن اين شلوغي ها شدند ندارم، اما نتيجه ي اين کارا خيلي ذهن منو به مشغول کرده.
به نظر تو نتيجه اي که اين شلوغيها و حوادث در پي دارن چيه؟ آيا چيزي بجز ايجاد فاصله ی بيشتر بين تک تک اقشار جامعه در پي داره؟ اونم تو اين برهه از زمان که ميشه گفت خطر نظامي کشورمون رو تهديد ميکنه و ما بيشتر از هر چيز به اتحاد نیاز داريم. اونم نه اتحاد ايدئولوژیک، بلکه اتحادی که بر محور سعادت کشور شکل گرفته باشه. حالا آيا دامن زدن به خط و مرز ها دردي رو دوا ميکنه؟؟
بعد هم در مورد اينکه ميگی هر فردی به صرف وجود داشتن "حق" داره. پس در اين صورت همونقدر اونایی که میرن تو خیابونا حق دارن، اونهايی هم که به اسم لباس شخصی ها مردم رو کتک ميزنن حق دارن! چون بالاخره اونام ایرانين:)
من هيچوقت نگفتم که طرفدار وضع موجودم و يا اينکه بي تفاوتي ميتونه وضعيت ما رو از اين حالتي که هست بهتر کنه. اما به نظر من هر دو گروهي که در اينگونه حوادث درگيرن از يک اسلوب فکري برخوردارن. هيچ کدومشون تحمل شنيدن حرف مخالف رو ندارن. فقط به حرکت فکر ميکنن تا به منطق حرکت. هر دو گروه متعصب و متحجرن. فقط فرقشون تو ارزشاشونه. فرقشون اينه که ارزشايي که بهشون پايبندن يکي نيست. و اين بزرگ ترين خطري که به نظرم ما رو تهديد ميکنه. و فاجعه اينجاست که توي اين درگيري ها بزرگترين چيزي که بهش توجه نميشه سعادت مملکته.
به هر حال حرف و سخن تو اين موارد زياده و اگر دوست داشتي بازم ميتونيم تبادل نظر کنيم:)
يادمه تو يکي از کتاباي مارکس (هيجدهم برومر) ميخوندم "همه رويداد ها و شخصيتهاي بزرگ تاريخ جهان به اصطلاح 2 بار به صحنه مي آيند. بار اول به صورت تراژدي و بار دوم به صورت نمايش خنده دار"
که به نظر من وقايع اخير حرکت دادن شبه وقايع کوي دانشگاه بود.
خوش باشيد:)

| 11 Comments

Iran.jpg

همه جارو بخار گرفته، سعي ميکنم يه ذره شيشه هارو تميز کنم. کلي از بيرون سر و صدا مياد. اما سر و صدا ماله دانشجو ها نيست:( اونايي که دارن سر و صدا ميکنن يه سري ديگن.
هر جا رو که ميگيري داره مردم رو تحريک ميکنه. اما ميدونم اونايي که ميفهمن و مملکتشون رو دوست دارن کاملا حواسشون به تبليغات مسخره بقيه هست. يه سري بيکار و آشغال به تمام معنا دارن وجه ي ايران رو همه جا خراب ميکنن:((
اگر بنا بود دو دستي مملکتمون رو تقديم يه سري احمق بکنيم حداقل خيلي وقت پيش ميشد اينکار رو کرد. نيازي هم نبود 8 سال تموم بهترين جووناي اين مملکت برن بجنگن و جونشون رو حروم کنن.
نميدونم افرادي مثل رضا پهلوي اينا دلشونو به چي خوش کردن! به اينکه يه روزي بيان ايران؟؟ خوابشم نميتونن ببينن! من مطمئنم مردم ايران حداقل قشر روشن فکرش اونقدر شعور دارن که آينده مملکتشون رو خراب نکنن.
به هر حال در يک کلام. ايران دوستت داريم و نميذاريم گوشه اي از خاکتم آلوده بشه:)
شما نظرتون چيه؟

| 5 Comments

خب بالاخره کارا تموم شد و رسیدم خونه:) اما به قدری خستم که همین یه خط رو حال داشتم بنویسم!
اگر میخواین از اخبار روز با خبر شین برین اینجا:)
شب خوش!

| 7 Comments

Kerman.jpg

واييييييييييييييييييييييييي:( بدجوري قاط زدم:( مثلا برنامه ريزي کرده بودم که از فردا بشينم درس بخونم چون امتحانام دقيقا از 1 تير شروع ميشه! از اونجا که من تا حالا هميشه تونستم به برنامه هام خووووووب عمل کنم و بعلاوه از شانس خيلي خوبي هم برخوردارم فردا دارم ميرم کرمان!!! دقيقا روزي که ميخوام بشينم درس بخونم کار اورژانس پيش مياد:) فقط خدا کنه زود تموم شه بتونم شبش برگردم:(
خوب همه عوامل داره دست به دست هم ميده که من اين ترم يه دست گل حسابي آب بدم:)
يه ضرب المثل قديمي هست که ميگه: کسي که بخواد درس مقاومت مصالح رو تو هواپيما بخونه حتما هم پاسش ميکنه:) مگه نه؟؟؟

| 15 Comments

template.jpg


بالاخره گفتم حالا حالا که نميرسم Template جديده رو درست کنم (چون کلی Flash داره و اينا ميفته بعد از امتحانا) گفتم حداقل یک ذره رنگ و لعابشو عوض کنم:(
به هر حال يه ذره حول حولی شد. فعلا همينطوری باشه تا Template رو بعد از امتحانام سر فرصت درستش کنم:) کلی هم لینک ميخوام بذارم اما اونام هنوز درست نشده! اما بزودی درستشون میکنم:)

| 9 Comments

امروز نسبتا روز خوبي بود:) چون بعد از سه ماه بالاخره تونستم يه جورايي حقمو از دانشگاه بگيرم!
جريانشم از اين قرار بود که اول ترم يعني اواخر بهمن، دانشگاه گير داد به ما که بيا به يه سري از اساتيد و کارمنداي دانشگاه کامپيوتر ياد بده:) هر چي من گفتم بابا اصلا حال و حوصله Windows درس دادن و اين چيزا ندارم به خرجشون اصلا نرفت:( خلاصه برام روزي 8 ساعت کلاس گذاشتن که به صورت فشرده تو 1 ماه Windows و Internet رو به يه سري که فرق کامپيوتر رو با هويج نميدونن ياد بدم!
ديگه منم چون مجبور بودم قبول کردم. گفتم حداقل شايد با اينکار پارتيمون تو دانشگاه قوي شه:) خلاصه تمام ماه اسفند رو ما به اين بندگان خدا که خيلي هم زياد بودن تدريس کرديم. بعد از عيد که اومديم گفتم حتما الان يه چک کشيدن آماده که من برم ازشون بگيرم:) اما متاسفانه همه اينها خيالي بيش نبود. هر وقت ميرفتم دنبال پول و اين حرفا يه جورايي ميفرستادنم دنبال نخود سياه!
يه روز ميرفتم ميگفتن دست دفتر رياسته، روز بعد ميگفتن معاونت پژوهشي بايد تاييد کنه! خلاصه روزها و ماه ها به اين منوال گذشت.... تا اينکه گفتم اينجوري نميشه! بايد برم با رييس دانشگاه صحبت کنم ببينم پول بده هستن يا نه! با هزار مکافات وقت گرفتيم اول (انگار ميخواي بري رييس جمهور ببيني!) بعد که هم رفتم تا ميتونستم غر زدم و گله کردم و اينا تا اينکه بالاخره لطف فرمودند و نامه نوشتن به امور مالي (امور خالي) که پرداخت شود. تا ببينيم کي حالشون سر جاشه پول مارو بدن:)
امروز جلسه آخر کلاس فيزيک 2 هم بود. گفتم جلسه آخري برم يه ذره پاچه خواري استاد. چون از اول ترم که متاسفانه نرسيدم درست و حسابي برم سر کلاس. جمعا فکر کنم 2 بار رفتم:) خلاصه رفثيم سر کلاس. ديدم داره مساله حل ميکنه. گفتم آخ جون حداقل اين يه دفعه ميتونم کلي سر کلاس Active باشم. اما نميدونم چرا مساله حل کردن اين استاد شباهت زيادي به لالايي داشت!! تا مساله سوم ميشه گفت کاملا بيدار بودم اما بعدش کم کم سر بر ميز نهاده و بر خواب شيريني فرو رفتم:)) با تموم شدن کلاس منم از خواب شيرين بيدار شدم و فهميدم که اصلا حضور غياب هم نکرده! به هر حال وقتم تلف نشد چون حداقل يه خواب توووووووپ از اين کلاسه نصيب ما شد.
چقدر حرف زدم! برم سر بقيه کارا:) فعلا =;

| 3 Comments

با اينکه امشب ميخواستم مثلا کلي Update کنم اينقدر خستم که بيخيالش شدم!
پس تا بعد:(

| 4 Comments

خدايا به هر کي هر نعمتي ميدي ظرفيت استفاده از اون نعمتم بهش بده.
آمين:)

انسان

از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست:(
.......
....
..

| 10 Comments

سلام سلام:)
هر کاري کردم که صبر کنم Template جديدم حاضر شه بعد مطلب جديد بنويسم نشد:(
با اينکه 2 روزه دارم روش کار ميکنم هنوز اوني که ميخوام نشده:( حالا ببينيم چي ميشه آخرش!
چند وقتيه يه سوال برام پيش اومده! اونم اينکه چرا اکثر اونايي که ميرن خارج اينقدر ديدشون نسبت به ايران عوض ميشه! مثلا ميگن تا چند وقت ديگه انقلاب ميشه و از اين حرفا!!! البته فکر کنم تبليغات هم خيلي تو ايجاد اين طرز فکر موثره. مثلا اگر کانال هاي ايراني ها تو ماهواره رو ديده باشين يه جوري حرف ميزنن که انگار فردا پس فردا حکومت برچيده ميشه! بابا انقلاب کلي مقدمه ميخواد، رهبر ميخواد.....
بعدشم ايران نه عراقه، نه افقانستان. مردمش هم با همه دنيا فرق دارن!
به هر حال خيلي برام جالبه که اينقدر زود جوگرفته ميشن:)))
خوب فعلا برم ببينم حال درس خوندن هست يا نه!
فعلا =;

Insomnia

| 11 Comments

سلام! الان دقيقا 26 ساعته كه دارم روي يه پروژه كارميكنم و فقط 3 ساعت خوابيدم، براي همين اصلا نرسيدم آپديت كنم:(
ساعت هم در حال حاضر 4.30 بامداد هست ولي من متاسفانه از رو نميرم! يكي نيست بگه آخه پسر مگه تو عقل نداري؟ 2 هفته ديگه امتحانات شروع ميشن! از اول ترم هم كه لاي كتاب رو هم باز نكردي، اين همه هم كار تموم نكرده داري باز ميري كار جديد ميگيري؟؟؟؟ خوشم مياد استرس و اينجور چيزا هم اصلا تو كار نيست! اصلا شما بگين! اگر بناست آدم از اول ترم درس بخونه خدا شب امتحان رو براي چي آفريد؟؟
خوب ديگه مخم داره Alarm ميده! برم بخوابم. يه دعا هم ميكنم همه با هم تكرار كنين:)
خدايا به نويسنده اين وبلاگ يه عقل درست و حسابي عطا كن!
آمين:)

| 10 Comments

نميدونم چرا اينقدر احساس ميکنم با محيط اطرافم غريبم:(
نميدونم چرا رفتار همه برام عجيب مياد!
چرا اينقدر هدفا کوتاس؟ چرا زندگيا پوچه؟؟؟ چرا همه اينقدر مادين؟؟
چرا چرا چرا..................................
..

:(
جواب اينارو هرکي ميدونه منم راهنمايي کنه!

بازم دم پارس آنلاين گرم با اين سيستم جديدش براي فرستادن SMS به موبايل ها از طريق اينترنت:)
اينجا رو چک کنين!

| 9 Comments

eclipse.jpg

ديروز واقعا" اعصابم حسابي خورد شد. به خاطر کارم بليط داشتم که برم شيراز بعد خيلي راحت 2.5 ساعت تموم هواپيما تاخير داشت!!! جالب اينجا بود که هيچ کس هم براش مهم نبود!!! وقتي رفتم به مسوول ترافيک اونجا ميگم بابا من کار دارم ميگه: "بابا چي چي اين مملکت خوبه که انتظار داري اينشم درست باشه!!!"
خلاصه حالا باز خدا پدرشون و بيامرزه پرواز cancel نشد! بعدش رفتيم سوار هواپيما شديم:) اونم چه طياره اي:)) Fokker 100 ! اما اين نوعش به طرز وحشتناکي راحت بود. بنز سوار شدين؟ يه چيزي تو همون مايه ها! فقط فکر کنم انقدر راحت بود که از Fokker شده بود يه چيز ديگه که خودتون ميدونين:))
نميدونم چي بود که همه چيش ميلرزيد! فکر کنم يه تنظيم موتور مشت ميخواست که البته کار آقا مسعود ه و ما تو کاراشون دخالت نميکنيم!!
خلاصه اونجا بود که فهميدم چرا مهماندارا هميشه اولش دعا ميکنن! همين دعا هاست که نميذاره اين ابوقراضه ها سقوط کنن!
به هر حال اگر جايي ميخواستين برين بهترين وسيله يه قاطر سر حاله! ميگين نه امتحان کنين.
جاتون خالي اونشب با اينکه کلي هم خسته بودم پيش يکي از دوستاي خيلي خوبم تا صبح شو Chris de Burgh و اين چيزا ديديم:)
اين عکس هم که گذاشتم مربوط به خورشيدگرفتگي که فکر کنم ديروز بود.
فعلا باي:)


About this Archive

This page is an archive of entries from June 2003 listed from newest to oldest.

May 2003 is the previous archive.

July 2003 is the next archive.

Find recent content on the main index or look in the archives to find all content.

Pages

Powered by Movable Type 5.14-en