January 2004 Archives

| 22 Comments

آخيش! از شر امتحانا راحت شدم! اما از اونجا که استراحت و اين جور چيزای بد اصلا بهم نيومده به اندازه 1 ماه کار دارم که بايد انجامشون بدم:( اينقدر کارا طول کشيده که آبرو ديگه برامون نمونده!
نميدونم چرا بعضی وقتا آدم هرچقدر هم که در حال دويدنه بازم عقبه! تازه از يه مرحله به بعد هم ميشه دو با مانع:(
بالاخره بلاگ اسکای هم درست شد! تبريکات مخصوص به مسعود که با وجود دات کام بودن همچنان به بلاگ اسکای عشق ميورزه!
بد نيست آدم بعضی وقتا تو وبلاگش تنوع ايجاد کنه، برای همين از دفعه های بعد از Sound Blog آقا احسان ميخوام استفاده کنم:)

| 17 Comments

بالاخره يه ذره از شدت امتحانا کاسته شد:) مام گفتيم يه ذره آپديت کنيم!
من نميدونم حکمت اين اساتيد گرانقدر چيه که اينقدر علاقه دارن امتحاناشونو سخت بگيرن! بابا جون، سوال استاندارد بدين دانشجو ها هم به جاي لعن و نفرين دعاتونم ميکنن!
جاتون خالي اين استاد سازه ما هم چنان امتحاني گرفت که پاس کردن درس رو محول کرديم به خدا! چون ديگه از خلق خدا کاري بر نمياد:(

خب برم فعلا سراغ بقيه درسا تا زودتر از دست همشون خلاص شم!

| 15 Comments

امتحانام از هفته ديگه شروع ميشن منم هنوز هيچي نخوندم!!! براي همين ميخوام از فردا مثل بچه هاي خوب! بشينم يه ذرم درس بخونم:) کار و همه چي براي يه چند هفته تعطيل. وبلاگ خوني و وبلاگ نويسي و وبگري و همه چي ميره رو حالت استند باي!
درسا همينجوريش کلي وحشتناکن مخصوصا اينکه از اول ترم هم تلنبار شده باشن:(
خب براي اينکه در طي اين مدت هم اگر اومدين حوصلتون سر نره، يه آهنگ از عليرضا عصار ميزارم گوش کنين.


در ضمن هر کسي هم پيش خدا پارتي اينا داره يه ذره رو بندازه ما امتحانا رو خوب بديم :">
فعلا:)

| 10 Comments

واي :) امروز کلي خوشم اومد از برفي که ميومد! کلي برفش باحال بود!! اين عکسم ماله جلو خونمونه،جاي بهتري براي عکس گرفتن پيدا نکردم!
اول صبح که يه 3 - 4 تا شرکت رفتم کارامو کردم. بعد هم ساعت 1 هم با بر و بچ قرار داشتيم بريم سينما! عجب فيلم قشنگي اين "شبهاي روشن". توصيه ميکنم اونايي که نديدن حتما ببيننش. مدتها بود فيلمي با اين ديالوگ قشنگ نديده بودم.
بعدشم که رفتيم يه نهار اساسي خورديم:) تو راه هم کلي Chris de Burgh و امثالهم نوش جان کرديم!!
تا شبم طبق معمول انواع کاراي عقب مونده انجام شدن. برگشتنه که ميخواستم بيام خونه صحنه اي ديدم که اصلا باورکردني نبود! تو اون برف شديدي که ميومد سوار يه تاکسي شدم که يه سيم بسته بود به برف پاک کن ماشينش بعد هر 10 ثانيه يه بار سيم رو ميکشيد برف پاک کنه شيشه رو تميز ميکرد:)) بعد ولش ميکرد برميگشت سر جاش!
خلاصه فقط دوربين کم بود که از اون صحنه يه عکس آدم بگيره.
راستي! اگر گذرتونم به تاتر خورد تاتر "قهوه خونه زري خانم" رو حتما ببينين! خيلي خنده دار بود:))

About this Archive

This page is an archive of entries from January 2004 listed from newest to oldest.

December 2003 is the previous archive.

February 2004 is the next archive.

Find recent content on the main index or look in the archives to find all content.

Pages

Powered by Movable Type 5.14-en