| 12 Comments

....
همه تو سر و کله هم ميزدن. يه جورايي دعوا شده بود سر Waiting List، يکي اومد اسمشو بالاي اسم من نوشت! يکي ديگه اومد گفت جانباز 70% ام! بدون نوبت بليط گرفت! همه دعوا ميکردن.
فقط يه دکمه لازم بود. دکمه رو زدم و اومدم کنار! ديگه هيچي نميشنيدم بجز صداي آهنگ.
همه شده بودن عينا عروسک. فقط دهناشون تکون ميخورد. لحظات جالبي بود!! سعي ميکردم حرکتاشون رو تو ذهنم به صورت Fast Motion تصور کنم که با ريتم آهنگ هماهنگي داشته باشه:))
خيلي احساس آرامش کردم! رو صندلي نشسته بودم و دويدنهاي بيهدف مردم به اين ور و اون ور رو ميديدم!
آخرش از ساعت 5 صبح که نشستيم براي ساعت 10 بليط گير هممون اومد. و من يه چيزي رو که مدتي بود فراموش کرده بودم دوباره به ياد آوردم...
"از ماست که بر ماست"
---------------------------------------

اومدم بندر عباس... خدايا کمکم کن پروژه اي که بايد انجام بدم به بهترين نحو ممکن انجام بشه... همين برام بهترين پاداشه.


12 Comments

فقط متاسفم همین

امیدوارم پروژت سری ردیف بشه حالشو ببری

ايشاللا خوب ميشه آخرش :)

کار های تو که حرف نداره ;)

خاطرات ديسكو بود؟!!

سلام
خوش باشي:)

اين جمله سفيد از ماست كه از ماست هميشه باعث ميشه لباس آدم لك بشه!!!!!!!!

علي جون كارت درسته....

بابا قانع ! :)

سلام ....
موفخخخخ باشي .... :)

پروژه باعث نشه از راي دادن جا بموني علي جان هر جا هستي واسه زدن مشت اقدام كن.

اشتباه نکن .
از پدران ماست که بر ماست.....!

بله اينجا كه اصلا به چشم نمياد اينطوري پارتي بازي مي كنن ديگه اون بالاها چه خبره..
ايشالله كه زودي از بندر عباس نجات پيدا كني

:) مطمئنم كه به بهترين نحو ممكن انجام ميشه و همشون كف ميكنن:)
نميگم good luck چون بهش هيچ احتياجي نداري :)

About this Entry

This page contains a single entry by Ali published on February 17, 2004 1:27 PM.

was the previous entry in this blog.

سفرنامه is the next entry in this blog.

Find recent content on the main index or look in the archives to find all content.

Pages

Powered by Movable Type 5.14-en