July 14, 2008

تنفر

واقعا تحملش برام سخت شده...
تصور کن میای خونه در حالی که کلی کار داری و میبینی 5 ساعت برق قطع میشه و در نهایت به هیج کارت نمیرسی... نمیدونم اسمش رو چی بذارم، تحقیر؟ بدبختی؟؟ بدشانسی؟
امروز بیشتر از همیشه عصبی شدم و ناگاه به یاد دیروز افتادم، وقتی که توی مجموعه ورزشی سردار ... رو دیدم که داره ورزش میکنه... درحالی که لبخند در دهانش نقش بسته و اشعار آهنگ She Wants It رو زمزمه میکنه...
حس بدی بود، مخصوصا وقتی که صدای خنده هاش و شوخیهاش با سرمایه دارهای تهرانی، من رو یاد اونهایی که کشته شده بودن مینداخت..
منتفر بودم، شاید بیش از خودش از این همه دورویی...

Posted by agordji at July 14, 2008 7:12 PM