July 26, 2005

لبخند

اينم يه مدلشه ديگه... يه ديد جديد... يه عکس العمل جديد!
صبح زود پا ميشي از خونه ميري بيرون. سوار تاکسي ميشي. حداقل 5 تا موقعيت تصادف با تاکسي رو ميبيني. اما ديگه حرص نميخوري. عين راننده که لبخند رو لباشه تو هم لبخند ميزني...

موبايلت زنگ ميزنه. برميداري صدا نمياد. قطع ميکني دوباره زنگ ميخوره. اين دفعه صداي طرف مقابل مياد اما صداي تو نميره. بازم قطع ميکني. بار سوم بالاخره صدا مياد. اما بعد از 15 ثانيه قطع ميشه. ديگه حرص نميخوري. بازم لبخند ميزني...

ميخواي از خط عابر پياده بري اونور. صبر ميکني چراغ سبز بشه. 2 دقيقه - 3 دقيقه... بالاخره سبز شد. داري از خط رد ميشي که يه موتوري چراغ قرمز رد ميکنه. ميکشي خودتو کنار... اما بازم لبخند ميزني...

ساعت 9 شبه. تو راه خونه يي. ترافيک اتوبان مدرس بيداد ميکنه. با اين حال راننده با اينکه ميبينه ترافيکه و ماشين جولويي وايساده بازم گاز ميده بعد يهو پاشو ميزنه رو ترمز. لبخند رضايت از کار، روي لباي راننده هست، تو هم ميبينيش و لبخند ميزني...

پياده همچنان که آهنگ گوش ميدي به سمت خونه مياي. يه صحنه عجيب ميبيني. يه سري لوازم منزل که روش پارچه کشيده شده و يه زن و شوهر و بچه زيرش نشستن. هدفون رو درمياري صداي گريه مياد... وقتي ازشون ميپرسي معلوم ميشه صاحب خونه بيرونشون کرده و چون جايي رو نداشتن تو خيابون مجبورن بخوابن. چند تا لغت از ذهنت ميگذره. حکومت اسلامي... عدالت اجتماعي و ... اما اهميت نميدي و باز لبخند ميزني...

بعد از مدت ها تلويزيون رو ميگيري تا اخبار ساعت 9 رو گوش کني. چرنديات رو ميشنوي. اما بازم لبخند ميزني...

آنلاين ميشي يه ذره به کارا برسي. چند تا کامنت رو توي وبلاگت ميخواي پاک کني. بعد از کليک کردن پيغام فيلتر ميبيني... رو سايت خودت. اما بازم لبخند ميزني...

به علت قطع شدن برق زود میری بخوابی... چشمات رو ميزاري رو هم. حس ميکني تو يه جنگل وحشي زندگي ميکني. با کلي حيوون درنده. هنوز لبخند رو لباته اما هر کار ميکنی جلو اشکاتو نميتونی بگيری...

خنده تلخ من از گريه غم انگيز تر است
کارم از گريه گذشتست به آن ميخندم...

Posted by agordji at July 26, 2005 10:39 PM