November 13, 2003

سلام:) يه چند وقتي بود که هم درسم يه جورايي زياد شده بود هم اينکه چند تا عامل ديگه دست به دست هم داده بودن تا من اصلا حال و حوصله آپديت نداشته باشم!
----
خيلي موقع ها ميشه که وقتي به مردم و جامعه و اينا فکر ميکنم خيلي حالت بدي بهم دست ميده...، يه چيزي تو مايه هاي نااميدي و اينکه حالا حالا ها طول داره تا خيلي از عادتهاي غلط فرهنگيمون درست شن. اما ديروز که پيش يکي از دوستاي خيلي خوبم بودم چيزايي ديدم که کلي حالمو بهتر کرد...
کارايي کرده بود که اگر با چشم خودم نميديدم هيچوقت باور نميکردم که تا اين حد پيشرفت کرده. واقعا خيلي خيلي حال کردم. واقعا هميشه ميشه نشون داد که وجود داريم....
----
اکثرمون عادت کرديم وقتي به يه مشکلي بر ميخوريم به جاي حلش صورت مساله رو پاک ميکنيم! اما مطمئنا" يه موقع ميشه که نميشه ديگه پاکش کرد...
----
الان کلي حال و هواي Enya زده به سرم:) به قول بر و بچ حالشو ببرين!!


May it be an evening star
Shines down upon you
May it be when darkness falls
Your heart will be true
You walk a lonely road
Oh! How far you are from home

Mornie utúlië(darkness has come)
Believe and you will find your way
Mornie alantië (darkness has fallen)
A promise lies within you now

May it be the shadows call
will fly away
May it be your journey on
to light the day
When the night is overcome
you may rise to find the sun

Mornie utúlië (darkness has come)
Believe and you will find your way
Mornie alantië (darkness has fallen)
A promise lies within you now
A promise lies within you now


Posted by agordji at November 13, 2003 6:06 AM