July 15, 2003

سلام:) بالاخره بعد از کلي مدت يه چند ساعت بيکاري چه لذتي ميده! منم از فرصت استفاده کردم و Windows کامپيوترم رو بعد از 2 سال و 6 ماه!! عوض کردم! اونوقت بگين مايکروسافت بده:) خداييش اگر آدم با مايکروسافت خوب تا کنه و به موقع Service Pack و خرت و پرتاشو نصب کنه خيلي عاليه! تازه اين سري Red Hat 9 رو هم نصب کردم که يه ذره هم بريم تو کار Linux :)
تازه خوبيش هم اين بود که 4700 تا ایميلم که تو Outlook بودن از بين نرفتن!
خب امروز به يه مساله خيلي باحال برخوردم!!!! از بندرعباس که بر ميگشتم فرودگاه تاکسي نداشت!!!!
يه ذره صبر کردم که تاکسي بياد، بدش تاکسيه هم چون حال ميکرد درآمدش دوبله باشه از فرصت سوء استفاده کرد و گفت دو تايي سوار ميکنم. خلاصه يه مسافر ديگم پيدا شد سوار شديم. من اولش که سوار شدم داشتم با مسعود حرف ميزدم بعد طرف ديد من گفتم از بندرعباس اومدم سر صحبت رو بازکرد! حالا نگو يارو هندي بود اونم از بندر شهيد رجايي اومده بود (همون جا که من بودم). جاتون خالي خيلي هم گرم بود!! تاکسيه هم از اون پکيده ها بود که حرارت بيرون رو ضرب در 2 ميکرد ميداد تو:))
خلاصه يارو هنديه رو به راننده کرد و گفت "آقا شما که اين همه پول ميگيري يه ذرم سرويس بده به مشتريا! چه وضعشه اين جوري! من هر هفته ميرم هفته ديگه 2 تا آب جو آماده کن که يه ذره حال بيايم!"
حالا تيپ اون راننده تاکسي يه مرد ريشو با انگشتر و ......
خلاصه هنديه که اين حرف رو زد ديدم سرعت ماشين رفته رفته کمتر شد تا به "0" کيلومتر در ساعت رسيد:) گفتم يا خدا، الان يارو اطلاعاتي از آب در مياد هنديه رو با اردنگي ول ميکنه وسط اتوبان!!!!
اما چنين نشد.... ديدم در صندوق عقب رو باز کرد، دو تا بطري در آورد که يکيش آب خنک تگري بود يکي ديگشم يه مايع صورتي که فکر کنم عرق آلبالو بود!!! دو تا ليوانم در آورد و داد دست هنديه! هنديم گل از گلش شکفت!! يه دونه رو 3 سوت داد بالا يه دونم پر کرد تعارف کرد به من! حالا مگه ول ميکرد. ميگفتم نه مرسي من ميل ندارم! ميگفت بابا هوا گرمه ميچسبه! راننده هم گفت يه لبي تر کن حال بياي!! بابا نخوري از کفت ميره ها! خلاصه با هر بدبختي بود دست هنديه رو رد کرديم. راننده هم بهش گفت آقا اين يکي هم قسمت خودت بود:)) اونم داد بالا! بعد يه دونم براي راننده پر کرد اونم سوت ثانيه ترتيبشو داد. عجيب اينجا بود که سرعتشم دوبرابر شد! انگار که بنزين سوپر ريخته تو ماشين!
ولي خداييش تو کف هنديم که چطور به اين راننده چلغوز اعتماد کرد که اونو خورد!
بگذريم:) آدم تو اين مملکت چيزايي ميبينه که تا با چشم خودش نبينه باور نميکنه!
فعلا:)

Posted by agordji at July 15, 2003 12:00 AM